شعر مناجات با خدا

پیش تو از هرحرکتم

پیش تو از هرحرکتم شرمنده ام

از خُلق و خوی و خصلتم شرمنده ام

تو باز راهم دادی و بدتر شدم

از اینکه دادی فرصتم شرمنده ام

پرستوی حرم

بگذارید بر احوال خودم گریه کنم

بر سیه کاری اعمال خودم گریه کنم

فعل و قولم همه بی مورد و مردود بود

جای آنست بر افعال خودم گریه کنم

مـاه مبـارک

گــرفــتـــه ایـــم بــهــانــه بــرای مـاه مبـارک

بــرای لـــذت و حــــال و هــــوای مـاه مبـارک

بــرای لـحظـه بـه لـحظـه ثواب روز و شـب آن

بــرای نـغـمــه ی هـــر ربــنــــای مـاه مبـارک

آمدم تا که از

آمدم تا که از این وضع نجاتم بدهی

از عذابت برَهانی و براتم بدهی

تو غَنی هستی و من از همه محتاج ترم

مستحق نیستم آیا که زکاتم بدهی؟

قدری شبیه مادر سادات

شب ها که گرم اشک و مناجات می شویم

قدری شبیه مادر سادات می شویم

از نور فاطمه به سحر فیض می بریم

تا معتکف به کنج خرابات می شویم

ای بنده بیا

ای بنده بیا ساکن میخانه ما باش

ما شمع تو گردیم وتو پروانه ما باش

تا چند خوری باده ز پیمانه اغیار

پیمان بشکن طالب پیمانه ما باش

شاه غریب

یا رب خودت مواظب شاه غریب باش

او را ولی و ناصر و کهف و حبیب باش

ما زخم می زنیم به او با گناهمان

یا رب خودت به زخم دل او طبیب باش

خدایا رو سیاهم

الهی بنده ای گم کرده راهم

بده راهم که سر تا پا گناهم

الهی بی پناهان را پناهی

پناهم ده پناهم ده پناهم

لکَ لبّیک خدا

ماه رحمت شده پیدا لکَ لبّیک خدا

«استجابت» شده معنا لکَ لبّیک خدا

 

ماه ها در پی ماه رمضانت بودیم

شد روا حاجت ماها لکَ لبّیک خدا

 

دل ناپاک

ما که لبریز غم و غصه و آهیم هنوز 

رمضان آمده و غرق گناهیم هنوز

رانده از عالم و آدم شده ایم آقا جان 

بی کس و خسته و بی پشت و پناهیم هنوز

خجلم

باز هم سفره ات شده و پهن و

سرسفره گدای تو آمد

به سرایت کریم بنده نواز

بنده ی پر خطای تو آمد

گناهکار آمد

شب شد و ناله های طفلانه

کار این عبد بی پناه شده

طلب بخشش از تو یا الله

حرف مسکین رو سیاه شده

دکمه بازگشت به بالا