شعر مدح و مناجات

شَهرُ الرَّمَضانم

تو باز مرا خوانده ای امّا نگرانم
از فیض مناجات سحر باز بمانم

من چندصباحی‌ست که در غفلت محضم
بیدار کن‌ ای‌دوست‌ ازاین‌ خواب‌ گِرانم

حس مناجات

معصیت بود که سوزاند عبادات مرا
بر نگرداند به من حس مناجات مرا

نا گزیر است گدا ، دم ز عطایت بزند
نیمه شب عبد گنه کار صدایت بزند

ابراز ندامت

وقت استغفار ابراز ندامت می کنم
رو مگردانی ز من وقتی که صحبت می کنم

فاصله انداخته طوری میان ما گناه
در میان شهر خود هم حس غربت می کنم

توبه کردم

هر چند هزار توبه کردم
هر چند هزار جا شکستم
آتش نتواند آتشم زد!
چون گریه کن حسین هستم

عجّل علی ظهورک

ای روزه‌دار اصلی! عجّل علی ظهورک
تو شاهراه وصلی! عجّل علی ظهورک

ای صائم حقیقی! رحمی به حال ما کن
تو والد شفیقی! رحمی به حال ما کن

غبار راهم

غبار راهم و در کوی تو وطن دارم
هزارشُکر از این منسبی که‌من دارم

کبوتران حریم تو شاهدند ای شاه
چه‌قدر دور حرم شوق پر زدن دارم

گناهکار رسیدم

گناهکار رسیدم، مَرا که می بخشد؟
دوباره آیِنه ام را جَلا، که می بخشد؟

کَریم روی خود از سائِلش نَگرداند
بجُز کریم مَگر بَر گِدا که می بخشد؟

روسیاهم

بد نیست سوی ماهم گاهی کنی نگاهی
در شهر می شناسند ما را به روسیاهی

یا رب به یاد ما باش که تشنه ی سراغیم
حالی بپرس از ما هر شب نه گاه گاهی

این گنهکار

باز وقت مستی چشمان بیدار من است
باز این‌ شبها خدا مشتاق دیدار من است

طعنه ها خوردم،ولی تا آمدم فریاد زد..
به کسی ربطی ندارد این گنهکار من است!

گناه و خطایم

عذری نمانده است برایم کمک کنید
سرتابه پا گناه و خطایم کمک کنید

بالم شکسته آنقدر افتاده ام به چاه
اما هنوز سربه هوایم کمک کنید

وَاسْمَعْ دعایی

وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده
وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده

اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست
در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده

یاغیاث المستغیثین

خسته ام از روز و سال و ماه؛ عمرم شد تباه
یا کریم الصفح، یا ألله؛ عمرم شد تباه

امر کردی بندگی کن! عرض کردم غرقِ اشک-
حیف دل با تو نشد همراه، عمرم شد تباه

دکمه بازگشت به بالا