شعر مدح و مناجات

لبریز اشتباهم

لبریز اشتباهم با اشک و سوز و آه
آمد به التماس تو این عبد روسیاه

محتاج یک نگاه رئوفانه ی توام
دارد تمام زندگی ام میشود تباه

کوه گناهم

روی دل تصویر ماهم را کشیدم آمدم
باز هم کوه گناهم را کشیدم آمدم

قفل بر روی در میخانه ی مستان زدند
بیخیال قفل راهم را کشیدم آمدم

یا رب

هرکار میکنم که نلغزم نمیشود
در حفظ توبه عزم مصمم نمیشود
باید که سیل نفس مرا شستشودهد
تطهیر من به بارش نم نم نمیشود

وقت سحر

شده وقت سحر از غصه نجاتم بدهید
ز آتش هجر جهانسوز براتم بدهید

خضر از لعل لبی یافت حیات ابدی
تا نمردم نفسی آب حیاتم بدهید

تو بی محلی کن

مانع اگر در راه من بگذاشتی خوب است
دردی اگر دادی دوا برداشتی خوب است

ما تنگ دلهای حرم را چند ماهی که
با وعده های سر سری هم کاشتی خوب است

شکر خدا

شکر خدا که دوره هجران سر آمده
مولا کجاست؟بنده به این محضر آمده

چه سفره ای خدا روی ما باز کرده است
جایی نشسته ایم که پیغمبر آمده

شرمنده ام

نانی به کامِ ما جز نانِ شما نرفته
از این تنور خالی، دستِ گدا نرفته
بر درگهت گدا با روی خجل رسیده
شرمنده بنده ای از پیشِ خدا نرفته

یا رب

مهربان! از دامن لطفت گریزانم هنوز
بیشتر از هر کسی آلوده دامانم هنوز

اعتمادی نیست بر ذکر و نماز و روزه ام
اعتمادی نیست یا رب چون به ایمانم هنوز

ای دل

چشم خود را باز کن ای دل ضیافت راببین
سفره اش اندازه دنیاست وسعت راببین

فکر سرمای زمستان باش فرصت اندک است
از همین امروز فردای قیامت را ببین

خدایا ببخش

خطا کارم اما خدایا ببخش
من بینوا را خدایا ببخش
تو را جان زهرا خدایا ببخش
ببخشم خدایا خدایا ببخش

الهی الهفو

اگر این بار گنه روز حسابم باشد…
عافیت داشتنم نیز به خوابم باشد

من‌ اگر هیچ ندارم دل سوزان دارم
همه ثروتم این چشم پرآبم باشد

تَطْمَئِنُّ الْقَلب

کنارِ جانماز آرام دیدم اضطرابم را
الا یا تَطْمَئِنُّ الْقَلب، دریاب انقلابم را

فقط در تربتِ سجاده می‌روید گُلِ اشکم
فقط این باغبان از خار می‌گیرد گلابم را

دکمه بازگشت به بالا