من مست علی هستم هشیار نخواهم شد
وزخواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
مقصود من از باده دیدار رخ ساقی است
من مست ز می قدرِ دیدار نخواهم شد
در وقت تولد می از گوش چنان خوردم
تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد
بر شاخه خشک دل گر نام تو را خوانند
بی برگ نمی مانم بی بار نخواهم شد
در بند علی هر گز در بند نمی مانم
زندانی جز زلف دلدار نخواهم شد
منت کش این دردم کز عشق تو برخیزد
بیمار تو تا هستم بیمار نخواهم شد
گرسجده به ابرویت کفر است منم کافر
گرقبله جز این باشد دیندار نخواهم شد
در خواب ببینم گر یک شب مه رخسارت
تا صبح قیامت هم بیدار نخواهم شد
موسی علیمرادی