شعر شهادت امام هادی (ع)

آقای من

وشمع سوخت و دورش به جای پروانه
شراب‌خوار و یهودی نشست و بیگانه

وشمع سوخت و رقاصه های بی وجدان
به باده‌ی متوکل زدند پیمانه

و شمع سوخت و بر گریه‌هاش خندیدند
و گریه کرد ، از آن گریه های طفلانه

یکی نبود بگوید به امت سلفی
که کعبه را نبریدش میان بتخانه

یکی نبود بگوید امام جامعه را
اذیتش نکنید اینقدر غریبانه

یکی نبود بگوید به خانه اش ببرید
ولی دگر نبریدش به سوی ویرانه

سلام شمع خرابه نشین سامرا
که با سه ساله‌ی زهرا شدید هم‌خانه

 وحید عظیم پور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا