شعر شهادت حضرت رقيه (س)
واویلا
از من مگیر لذت بزم شبانه را …
بر من ببخش درهمی آشیانه را
هرکس گذشت غربت ما را سرک کشید
دانسته ایم ارزش دیوار خانه را
یک طفل مو بلند گذشت از مقابلم
از پیش چشمم عمه نهان کرد شانه را …
خیلی تلاش کرد بخواباند عمه ام
بیدار با لگد شده ی نازدانه را ….
قربان قصه گفتنت عمه ، نمی شود!
خوابانده اند روی تنم تازیانه را …
دختر دلش خوش است به شیرین زبانی اش
از دست داده ام نمک دخترانه را …
آنقدر گریه می کنم او را به من دهند
پس می دهم به شمر بهای بهانه را
از روی پیرهن بدنم را بشویی اش
تکرار کن مصیبت دفن شبانه را …
ناصر دودانگه