گدای تو
نداری که گدای توستآقا می شود حتمن
بیابانقدمگاه تو دریا می شود حتمن
دو چشمم ابر باران بودو من خوشحال از اینکه
بساطعاشقی باتو مهیا می شود حتمن
به پایم راه می رفتمولیکن تجربه می گفت
دم بابالجواد .ع. تو سرم پا می شود حتمن
زمانی را که صرفدیدن گنبدطلا کردم
ضمانتنامه خیر دودنیا می شود حتمن
مقدر بوده از اول چهدر محشر , چه در برزخ
هوادارغلامان تو زهرا .س. می شود حتمن
به چشمت بستگی داردعدم یا هستی خلقت
شما پلکیبزن ایجاد معنا می شود حتمن
اگر اینجا نشد سوی تومن سجاده اندازم
خدابالای سر شاهد که فردا می شود حتمن
و من شکی ندارم کهبهشت و هرچه درآن است
میان صحنگوهرشاد پیدا می شود حتمن
توهرچه آرزوداری بگو از پنجره فولاد
نشد درکار سلطان نیست جانا , می شود حتمن
غلامی را که می بینی ,گناه اینگونه اش کرده
تو یکدستی بکش یوسف…
… زلیخامی شود حتمن
سید یاسر افشاری
سلام داداش.مخلصتیم
داداش شرمنده اون شعری که گفتی رو پیدا نکردم.به چند نفر سپردم ببینم چی میشه.علی عنصری با محسن عرب خالقی رفیقه بهش بگو شاید پیدا شد.
شعر قشنگی بود.حتماً