مانند مادرت شده ای, قد خمیده ای!
آقا چرا عبا به سرخود کشیده ای !؟
با درد کهنه ای به نظر راه می روی!؟
مانند مادرت چقدر راه می روی!
مانند مادرت شده ای, قد خمیده ای!
آقا چرا عبا به سرخود کشیده ای !؟
با درد کهنه ای به نظر راه می روی!؟
مانند مادرت چقدر راه می روی!
گرچه پایین تر از این مرتبه ها جای من است
اینکه اینگونه ام از برکت آقای من است
عده ای در پی اعجاز مسیحا هستند
علی اکبر ارباب مسیحای من است
همینکه سمت نگاهش به قتلگاه افتاد
دلش شکست و دوباره به آه آه افتاد
دوباره زلزله ای بین بارگاه افتاد
اگر غلط نکنم کوه صبر راه افتاد
عجیب نیست اگر روی نیزه سر بالاست
جواب مرد به ذلت جواب سر بالاست
سری به نیزه دو لب آیه های شیرین خواند
از آن به بعد دگر قند نیشکر بالاست
وقتی تب مستانه بودن مال من شد
ساقی شدی پیمانه بودن مال من شد
خیلی برایش غصه خوردم سالها تا
کلب در میخانه بودن مال من شد
کبوتر هستم اما پر ندارم
ز پر جز مشت خاکستر ندارم
اگرچه روی سر معجر ندارم
ولی هرگز مگو دختر ندارم
سایه سوختن خیمه به دیوار افتاد
گذر زینب از این کوچه به بازارافتاد
تا که با نعره یک سنگ, دل آینهریخت
شیشه ای خرد شد و از سر دیوارافتاد
با دست می گردم به دنبال سر تو
سویی ندارد چشم ناز دختر تو
از بس که سیلی خورده ام از این و از آن
من گشته ام همتای زهرا مادر تو
در میان شهر خود جاه و مقامی داشتم
در دیار خود زمانی هم کلامی داشتم
آن زمان در شهر جدّم احترامی داشتم
با برادرهای خود صبحیّ و شامی داشتم
کسیکه دیده هزاران عذاب را نزنید
اسیر تشنۀ یک جرعه آب را نزنید
بزن به من همۀ تازیانه ات , اما
عروس مادرمان , رباب را نزنید
محسن داداشی
دیگر سپاه و لشکری و یاوری نماند
دیگر برای اهل حرم اختری نماند
هفده ستاره همره خورشید روی نی
دیگر برای اهل حرم حیدری نماند
اصلا حسین جنس غمش مثل کیمیاست
ارباب ما حسابش از همه عالمی جداست
فهمیدم از حسین و منی پیغمبرم که او
آرام جان نه بلکه حسین جان مصطفاست