سوره ی بهشت

مرد کریم خانه ی مهمان نواز ها

در دست توست حاجت رفع نیاز ها

تو پادشاه و عالم امکان گدای توست

محتاج بذل و بخشش دست عطای توست

آقاترین جوانِ جوانانِ جنتی

پروازماندهید که بی بال و پر شدیم

یک عمردر هوای شمادر به در شدیم

کالیمو خشک و زرد, خدا را چه دیده ای؟

شایدبه لطفِ یک نفست بارور شدیم!

شاه کرم

مائده های رحمت و لطف حریم وا شده

قامت هفت آسمان پیش کریم  تاشده

دست نیایش زمین مسیر عرش را گرفت

هلهله های نــُـه فلک به سبکربّنا شده

عاشق شدن

عاشق شدن ز خیمه ی لیلا شروع شده است

دیوانگی ز دامن صحرا شروع شده است

مجنون شدیم و دربدرکوچه ها شدیم

آوارگی ما  هم ازاینجا شروع شده است

تمثال

دیشب به مناجات چو اعمال کشیدم

بر دوش گران باری یک سالکشیدم

در گوشه تنهایی خود غرقشدم من

از ترس زبان دست ز هرقال کشیدم

شعر مدح و مرثیه حضرت خدیجه (س)

ای دوش تا دوش پیمبر تا همیشه
دین خدا را یار و یاور تا همیشه
ای همسر شایستۀ پیغمبر وحی
ای مادر زهرای اطهر تا همیشه

ابرو شکسته

گفتم بیا که با من دل خسته سر کنی

حقش نبود دختر خود خونجگر کنی


شرمنده ام , زطرز پذیرایی ام مکن

افطار خویش را ز چه رو مختصر کنی

 

مهپاره

مهپاره ی ایل پاک محمودی تو

آیینه ی قدی حسن بودی تو

صد خمره عسل ریخت زمین , یابن حسن

لبهای خود هر بار که بگشودی تو

رضا رسول زاده

 

سقای حرم

سوغات تو از علقمه آیا بخورد تیر ؟

یک مشک پر از حسرت لبها بخورد تیر ؟

 بادست رشیدت که در آغوش کشیدیش

این آرزوی توست مبادا بخورد تیر

تک بیتی

یا اباعبدالله

مجنون به نصیحت دلم آمده است

بنگر به کجا رسیده دیوانگیم

 

دست بر پهلو

غریبی مرا آنان چو دیدند

به درب خانه ام اتش کشیدند

لگد بر در زدو دیدم به چشمم

چگونه یاس را از شاخه چیدند

دست به دیوار

مادر از زندگی خویش تو بیزار مشو

ای قرار دل من خسته ز دلدار مشو

خیز و تا جمع کنم بستر خونین تو را

مرو از هوش دگر خسته و بیمارمشو

دکمه بازگشت به بالا