غروب غربت

در غروب غربتت این بار گیر افتاده ام
در شکار عشقت آهو وار گیر افتاده ام

گفته بودم کج کنی راه و از اینجا رد شویم
آه می ترسم در این آوار گیر افتاده ام

نقشه های شوم

بانگ غریبیت همه جا جار می زند
غربت برای غربت تو زار می زند

هرکس برای آمدنت نقشه می کشد
هرجای شهر یک دل بیمار می زند

یا علی جان

سرم به پای تو افتاد در رسای تو امشب
قلم نفس زد و هو می کشد برای تو امشب
دلم نشسته و با عاشقانه های تو امشب….
هوا هوای گداییست در سرای تو امشب

هوا هوای

سرم به پای تو افتاد در رسای تو امشب
قلم نفس زد و هو می کشد برای تو امشب
دلم نشسته و با عاشقانه های تو امشب….
هوا هوای گداییست در سرای تو امشب

آه غریبی

گرفته دور و برم را دوباره آه غریبی
هجوم خاطره ی تلخ روسیاه غریبی

دوباره شعله ی غربت به خرمن دل من خورد
کشانده بیشترم در دل سپاه غریبی

عاشق تر شدم

تا که در صحن و سرای تو قدم برداشتم
باز عاشق تر شدم کاغذ قلم برداشتم

آمدم عاشق شدم مثل کبوترهای تو
چون کنار دانه اینجا عشق هم برداشتم

بمان دوباره عزیزم

دوباره پای غریبی به خانه ام واشد
دوباره اشک یتیمان کوفه دریا شد
دوباره بستری از غصه قسمت ما شد
دوباره خاطره ی تلخ کوچه احیا شد

علی مظلوم

بغض کرده چشمهایم از نگاهت بیشتر
غربتت امشب شده هی سد راهم بیشتر

بوی مادر می دهد امشب تمام خانه ام
چادرم سجاده ام شال سیاهم بیشتر

بغضم گرفته

امشب نمیشد مات چشمان تو باشم
مات نگاه تو پریشان تو باشم

بغضم گرفته بوی مادر می دهی باز
انگار باید سوگ پنهان تو باشم

فصل الخطاب

خدا نشست که از رخ نقاب بردارد
ز خود کنایه ی فصل الخطاب بردارد
زچشم عالم امکان حجاب بردارد
حجاب از ازل بوتراب بردارد
برای این همه لب تشنه آب بردارد

آسمان گستر

به میزان گران سنجی از این بهتر نمی آید
دگر مانند حیدر آسمان گستر نمی آید

به سوی کعبه دیگر من نمازم را نمی خوانم
که زیبا قبله ای آمد و زیباتر نمی آید

وسط کوچه

گردبادی میان کوچه وزید
پسری بین کوچه هُل کرده
مادرش مانده است و نامحرم
و رگ غیرتش که گل کرده

دکمه بازگشت به بالا