زیباتر از این ماه در عالم قمری نیست
خورشید شده پا به فرار و خبری نیست
با تیغ نگاهش به ملک بال و پری نیست
زیباتر از او روی زمین گُل پسری نیست
شب جنونشب لیلی شب خداوند است
شب ارادت و خم گشتن دماوند است
شبی که عطر وجودش ز عشق آکنده ست
شبی که روی لب بوتراب لبخند است
گره ای در میان ابرو داشت
در دلش اضطرار عالم بود
هی به خود گفت می روم اما
گره دست عمه محکم بود..
مرا قابل نمی دانی و یا اولاد خواهر را؟
قسم باید دهم یعنی تورا و جان مادر را؟
نگاهی کن تو قد و قامت این دو دلاور را
به سر بستند یا زهرا به بازو نام حیدر را
صدای خنده از یک سو صدای آه از یک سو
طلوع شمس از یک سو هلال ماه از یک سو
به پای شیر مردان خستگی راه از یک سو
به دریا خیرگی مادری ناگاه از یک سو
زحمتی دارم ای نسیم سحر
ببری تو پیام مسلم را
برسی خدمت عزیز دلم
برسانی سلام مسلم را
سر کویت اگر قرار من است
خنده های تو نوبهار من است
به جنون آمده قلم امشب
کلمه..واژه در حصار من است
قلم به دست شدم بعد مدتی بانو
بگویم از تو و از شان شوکتى بانو
قلم بدست شدم تا فضائلت گویم
بگویم از تو که دریاى رحمتى بانو
می وزد باد گرم در صحرا
همه ی دشت گرم و سوزان است
یک پسر بچه از تبار حسن
چشم بر راه اذن میدان است
در وجودم طنین محتشم است
دیده ام شوق و رقص پرچم را
لطف کردی به من دوباره حسین
نوکری کردنِ محرم را
می دهم بر تو سلام ای حضرت بالا نشین
السلام ای شمس عالم حضرت حبل المتین
کار ما دست شما افتاده از اقبال خوش
کار ما آسان نما ای جان جانان آفرین
زحمتی دارم ای نسیم سحر
ببری تو پیام مسلم را
برسی خدمت عزیز دلم
برسانی سلام مسلم را