وای حسین

بسته راه نفسش را سرِ یک نیزه ی کند
به پرش باز گرفته پرِ یک نیزه ی کند

هیچ کس نیست بیاید که بلندش بکند
حق بده خواهرش از دور اگر غش بکند

یا زینب

به غیر از زینب کبری کسی تب را نفهمیده
کسی هم معنی اسرار مذهب را نفهمیده

نمیدانم علی زینب شده یا زینبش حیدر
دلم معنی این نفس مرکّب را نفهمیده

یا زینب(س)

داد در راه حسینش اقتداری را که داشت
شد خزان آهسته آهسته بهاری را که داشت

مثل پروانه به دور شمع روی شاه گشت
دور کعبه ساخت آن خط مداری را که داشت

غلام حسینم من

نوشته اند مرا نوکر و غلام ازاول
سپرده اند به تو حضرت امام از اول

زده به طالع خود مُهری از جنون مداوم
کسی که وا کند از تربت تو کام ازاول

و من یمت یرنی

به حیرتم چه بگویم احد و یا که صمد
به آنکه هست به معنی لم یلد یولد

کسی که مرغ خیالات هم به او نرسد
چه دست و پا بزند مدعی به دست خرد

جانم علی

علی که گفت دلم از عذاب در آمد
سلول های تنم در جواب در آمد

نه اینکه می زده ام نه! فقط علی گفتم
ببین وجود مرا که به تاب درآمد

ماه تمام حیدر

این روزهای غم ، گذرش وقت میبرد
یک شهر بشنود خبرش وقت میبرد

سیلی محکمی که نشیند به روی‌گل
تا از میان رود اثرش وقت میبرد

باد خزان

مگر که باد خزان در میان خانه وزیده
که سرو خانه ی حیدر چنین خمیده خمیده

چنان به هم زده است انکسار شیشه ی‌ جان را
که تکه تکه نفس میکشد بریده بریده

روضه های مادرت

من نوکری که دائما سربار بوده
تو صاحبی که به من غمخوار بوده

عادت به این کردم بگویم یارم و‌حیف
خیلی تفاوت بین من تا یار بوده

تو رب منی

دخیل هر خم مویش همه دندانه ها یک یک
شکسته در خم زلف چلیپا شانه ها یک یک

صف محشر مثالی باشد از تمثیل قربانگاه
برایت بال و پر آورده پس پروانه ها یک یک

رب روح الامین

سجده ها با خاک‌پای یار بوسیدن یکی ست
عاشقی در مشرب ما با پرستیدن یکی ست

مردم شهرش همه افتان و خیزان میروند
در هوایش یک نفس با مست گردیدن یکی ست

درّ نجف

چشم عاشق را ز احسان غرقه ی خونش کنید
لاابالی بود اگر از لطف مجنونش کنید

جسم خاکی ام اگر خاک قدوم او نشد
روز و شب لعنت کنیدش تا که ملعونش کنید

دکمه بازگشت به بالا