عشق فرمود ندارم خبري بهتر از اين
نيست،گشتيم،نديديم دري بهتر از اين
حرف هفتاد و دو دلداده ميان است،فقط
در كجا داشت كسي همسفري بهتر از اين
عشق فرمود ندارم خبري بهتر از اين
نيست،گشتيم،نديديم دري بهتر از اين
حرف هفتاد و دو دلداده ميان است،فقط
در كجا داشت كسي همسفري بهتر از اين
عاشق شده ام ديده ي تر داشته باشم
هر لحظه فقط از تو خبر داشته باشم
عاشق ندهد هديه به معشوق عجيب است
پروانه شدم تا كه هنر داشته باشم
نمانده ذره اي حتي به جسم خسته جان اصلأ
نه ماند از شدت لكنت مرا شرح بيان اصلأ
بيا عمه كمك كن راس بابا را بده دستم
نمانده در تن رنجور و بيمارم توان اصلأ
وقت اش نشد ديگر تو را راحت ببينم
اندازه ي قدري فقط صحبت ببينم
من كار واجب با تو دارم،وقت تنگ است
بايد تو را ديگر به هر قيمت ببينم
بايد از روضه گفت سربسته
روضه باز است و حجره در بسته
به كدامين گناه در قتل اش
ام رذل اينچنين كمر بسته
وانشد روی من آخر دری از این بهتر
که ندارد احدی دلبری از این بهتر
از غبار حرمش حاجت خود میگیرم
نیست در ذهن کسی باوری از این بهتر
از كودكي برده مرا بابا به روضه
ميگفت دل خوش كن از اين دنيا به روضه
خير دو دنيا را ببيند مادر من
بوده هميشه مادرم بي تاب روضه
نام زيباي حضرت صادق
شده ذكر علي الدوام همه
جبرئيل از بهشت مي آيد
ميرساند به اوسلام همه
با تو باشد رنگ غم هرگز نمي بيند كسي
ناخوشي حتي به كم هرگز نمي بيند كسي
بوسه ميگيرم مدام از جاي جاي اين ضريح
با رضاجان هم و غم هرگز نمي بيند كسي
به او دادند كشتي را كه در آن ناخدا باشد
در اين دنياي خاكي او تجلي خدا باشد
خدا بود و نبي بود و بنا شد حضرت خاتم
نه در روي زمين بلكه امير ماسوا باشد
چند خطي دارم از زندان سخن خاكم به سر
چهارده سال است دوري از وطن خاكم به سر
باز نامردي يهودي،باز معصومي غريب
نيست كاري را بلد غير از زدن خاكم به سر
سايه اي مانده فقط بعد تو از خواهر تو
من فقط مانده ام و داغ تن بي سر تو
كهنه پيراهني از توست فقط مونس من
يادگاري كه دهد عطر تو و مادر تو