من پیر شدم

من پیر شدم عمه خمید آخر عمری
در کنج خرابه چه کشید آخر عمری

جا داشت بمیریم که بانوی وقارت
همراه سر و نیزه دوید آخر عمری

محتاج ترینم

یادی بکن از ما به دعا خیر ببینی
با بی سرو پا راه بیا خیر ببینی

ای کاش طبیبانه بیایی به سراغم
محتاج ترینم به دوا خیر ببینی

کرم مستدام

می آورم به روی لبم السلام را
آغاز می کنم سخنم با امام را

ما عاقبت به خیری مان در پناه توست
از ما مگیر این کرم مستدام را

یا عزیزالله

از دل و از نگاه افتادیم
بی کس و بی پناه افتادیم

دل به غیر تو داده بودیم و
با همین اشتباه افتادیم

گدایان توایم

ما نمک پرورده ها مدیون احسان توایم
حال ما خوب است شبهایی که مهمان تو ایم

بوی رحمت می رسد از سفره های ماه عشق
ما به امید عطای تو سر خوان تو ایم

حس مناجات

معصیت بود که سوزاند عبادات مرا
بر نگرداند به من حس مناجات مرا

نا گزیر است گدا ، دم ز عطایت بزند
نیمه شب عبد گنه کار صدایت بزند

ابراز ندامت

وقت استغفار ابراز ندامت می کنم
رو مگردانی ز من وقتی که صحبت می کنم

فاصله انداخته طوری میان ما گناه
در میان شهر خود هم حس غربت می کنم

روسیاهم

بد نیست سوی ماهم گاهی کنی نگاهی
در شهر می شناسند ما را به روسیاهی

یا رب به یاد ما باش که تشنه ی سراغیم
حالی بپرس از ما هر شب نه گاه گاهی

کار عشق است

پا به پای سر و این نیزه به هرجا رفته
کار عشق است که با آبله ی پا رفته
در دل آتش کوچه, پی مولا رفته
چقدر غربت این بچه به زهرا رفته

دکمه بازگشت به بالا