صبر از زبان عجز ثناخوان زینب است
عقل بسیط واله و حیران زینب است
ایوب صابر است ولیکن درین مقام
انصاف ده که ریزه خور خوان زینب است
صبر از زبان عجز ثناخوان زینب است
عقل بسیط واله و حیران زینب است
ایوب صابر است ولیکن درین مقام
انصاف ده که ریزه خور خوان زینب است
آرزوی قمرت نقش بر آب است حسین
بعد از این خیمه ی خورشید خراب است حسین
دست عباس که افتاد حرم ریخت به هم
نگرانی پس از این حفظ حجاب است حسین
آنجا که حرف قامت بالابلندهاست
گر بگذری قیامت بالابلندهاست
جایی که قامتت شده معیار، وصف سرو
در نوع خود ملامت بالابلندهاست
نمیخواهم که در راه تو سنگ کوچکی باشم
به رنگ ترس در چشمان ناز کودکی باشم
نمیخواهم که حتی روبرویت اندکی باشم
دمند و بازدمند
شبیه بازدم و دم همیشه پشت همند
قسم به عشق، قسم
برای یاری ارباب خویش هم قسمند
هم موی مرا شمر به اصرار کشیده
هم گوش مرا زجر به اجبار کشیده
چون مادر تو گونه ی من موقع سیلی
از دست گذر کرده به دیوار کشیده
قراردل بی قرارم کجایی
به جز تو کسی را ندارم کجایی
دراین میکده تا به کی از تو دوری
ز صهبای مستت خمارم کجایی
باب الحوائجی و تو موسی بن جعفری
از نسلِ احمدی و ز اولادِ حیدری
با ذکرِ نامتان گرهم باز میشود
آری ز وصف و مدحِ من آقا فراتری
بهشت جلوه ای از رحمت کثیر حسین
زمانه ریزه خوار بی نظیر حسین
ز بند غم ز هیاهوی غصه آزاد است
کسی که مرغ دلش شد فقط اسیر حسین
آفتاب عشق و ایمان حضرت ام البنین
جلوه گاه حی سبحان حضرت ام البنین
مادر پروردگار جود و ایمان و ادب
پادشاه ملک احسان حضرت ام البنین
دست بر پهلو نگیر ای مهربان مرتضی
استراحت کن کمی ، ای قد کمان مرتضی
زحمت این خانه از اول به دوشت بوده است
تا تو باشی فاطمه ، گرم است نانِ مرتضی
آتشی کرده به پا شعلهی جان میسوزد
نه فقط هیزم و در، شاه جهان میسوزد
پشت در حضرت مولاست که گیر افتاده
پیش چشم همگان چشم ترش میسوزد