علی که بی گل رویش, جهان قوام نداشت
بدون پرتو او, روشنی دوام نداشت
اگر به حرمت این خانه زاد کعبه نبود
سحاب رحمت حق بارش مدام نداشت
علی که بی گل رویش, جهان قوام نداشت
بدون پرتو او, روشنی دوام نداشت
اگر به حرمت این خانه زاد کعبه نبود
سحاب رحمت حق بارش مدام نداشت
پشت سرم اسارت و غم روبروی من
آمد تمام ماتم عالم به سوی من
شهزاده ی خرابه نشین را حلال کن
ای عمه , مرگ آمده در جستجوی من
بنام نامى مادر بنام حضرت زهرا
بنام دخت پیمبر دلیل خلقت دنیا
بنام نامى عشق و بنام همسر حیدر
خداى من چه بگویم,چگونه میشود آخر؟
دل که میگوییم پس دلدار یعنی فاطمه
نُه فلک را نقطهء پرگار یعنی فاطمه
یار پیغمر شدن , رفتن شبی در غار نیست
ما که میگوییم یار غار یعنی فاطمه
تلخ است روزگار پیمبر نداشتن
تلخ است خانه داشتن و در نداشتن
“باران بهانه است”, محال است از غمت-
بغض گلوی عرش ترک برنداشتن!
بر تاج عرش نوشته شده “لافتا علی”
“یا مظهر العجائب و یا مرتضا علی”
من بوده ام ملیکه و هم کفو با علی
دستان سرنوشت مرا برده تا علی
با اینکه به چشمت رخ دلدار ندیدی
بانو عوضش هم غم بسیار ندیدی
گل روی سرت از سر هر بام رسیده
گل روی سرت آمده و خار ندیدی
دوباره جُمعه رسیدودلم بهانه گرفت
نیامدی, دلِ تنگم ازاین زمانه گرفت
ازآسمانِ دلم ابرِ غُصّه می بارد
نیامدی تو وبارانِ دانه دانه گرفت
نمیخواهم شبیه قبل آهم را نگه دارم
به تو رو میزنم تا تکیه گاهم را نگه دارم
نمیخواهم ببینم هیچ چیزی را بغیر از تو
برای دیدنت باید نگاهم را نگه دارم
حق است اگر از کاروان ها جا بماند
آن دل که در پیچ و خم دنیا بماند
آنکس که همرنگ جماعت نیست آری
باید تمام عمر را رسوا بماند
شدم کبوتر صحن تو پر در آوردم
نبین پیاده شدم زائرت , سرآوردم
پیاده آمدنم عشق نیست , من تنها
ادای جمعی از عشّاق را در آوردم …
لعنت به من گاهی اگر بیراه رفتم
جز راهت هرجا رفته ام , در چاه رفتم
سِیر نجف تا کربلا معنیش این است
از مرقد این شاه تا آن شاه رفتم