صاحب عزت

به نام خالق روزی رسان به نام خدا
به نام صاحب عزت،خدای آل عبا

قلم به دست گرفتم اگر اجازه دهید
کمی نویسم از آن روحِ پاک و پاکی ها

یا علی

آفرینش نقطه‌ای از اسم حیدر بوده است
نه فلک شمس و مه چشم غضنفر بوده است

عالمی دیگر ندارد این جهان مانند او
چون که او روح و تن و جان پیمبر بوده است

گنهکار بیا

خیز، اى بندۀ محروم و گنهکار بیا
یک شب اى خفتۀ غفلت‌زده، بیدار بیا

بس شب و روز که در زیر لَحَد خواهى خفت
دَم غنیمت بشمار امشب و بیدار بیا

لبریز اشتباهم

لبریز اشتباهم با اشک و سوز و آه
آمد به التماس تو این عبد روسیاه

محتاج یک نگاه رئوفانه ی توام
دارد تمام زندگی ام میشود تباه

کوه گناهم

روی دل تصویر ماهم را کشیدم آمدم
باز هم کوه گناهم را کشیدم آمدم

قفل بر روی در میخانه ی مستان زدند
بیخیال قفل راهم را کشیدم آمدم

مرا ببخش

دردم گناه و بر لبم افغان مرا ببخش
با توبه آمدم پی درمان مرا ببخش

یاقینی ام به حال غریبان ترحمی
باز آمدم به حال پریشان مرا ببخش

ماه رمضان آمد

صد مژده که ای یاران ، ماه رمضان آمد
ای غمزده و حیران ، ماه رمضان آمد
ای آنکه خجل از رب ، هستی ز گناه خود
دوری بکن از عصیان ، ماه رمضان آمد

قُرصِ کامل

دختری از پدر خویش سوالی دارد؟
کربلا از چه چنین جَذبه و حالی دارد؟

گفته بابا که عزیز دل من خوب ببین
خاکِ اینجا به لبِ خویش چه خالی دارد!

شعر شهادت حضرت زینب(س)

کوفیان را که تو در کوفه تماشا کردی
خطبه ها خواندی و الحق که تو غوغا کردی

همه گفتن که حیدر به میان آمده است
دشمنان پدرت را همه رسوا کردی

سالار زینب

تا آخرین نفس که توانی در این تن است
داغت امانتی است که همراه با من است

رفتی و داغ دامن من را رها نکرد
یاد تو در دل من و اشکم به دامن است

زینب زینب

تو بی تابی و این را پیچ و تاب جاده می فهمد
سر بر نی ، تن در قتلگاه افتاده می فهمد

تو مظلومی و این را مادرت در سجده می گوید
و حرف مادرت را تربت سجاده می فهمد

امیر دل

سری درآسمانِ هفت وپایی درزمین دارد
علی دست نوازش بر سر دنیا و دین دارد

هزار و چند سالِ نوح، یا ملک سلیمانی
امیر دل نیازی نه به آن و نه به این دارد

دکمه بازگشت به بالا