شعر عيد غدير خم

ولای علی

شروع کار میگویم همه حسن ختامم را
به صد جنت نمیبخشم سر موی امامم را
فقط دور سرش گشتم ببین حج تمامم را
سوی ایوان او خواندم نماز صبح و شامم را

خوشا آنانکه بر سر سایبان از پرچمی دارند
به گرمای بیابان هم بهشت خرمی دارند

کسانی که به دنبال خدای خویش میگردند
مگر غیر از تماشای علی دیگر غمی دارند

حصن حصین

ندیده در خودش دنیا ز نامش بامسماتر
که با نامش مقام عرش زیبا گشت و زیباتر

حدیث حُسْن او، حصن حصین جان ما گردید
شکوه شوکت او کرد عالم را شکوفاتر…

جانم علی

نیاوردی به ابرو خم نیامد خم به زانویت
در از جا کندی و چسباندی اش محکم به زانویت

در خیبر صدا زد که مرا پل کرده ای، پس من
صراط دومم، چون متکی هستم به زانویت

حبل المتین

پریشان میکند زلف تو عاشق های لایق را
چنانکه در نجف مستم سراپای دقایق را
به پای منبرت بنشان ملائک را خلایق را
کتاب الله ناطق باش و روشن کن حقایق را

حبل المتین

سپردی دستِ ختمی مرتبت حبل المتینت را
سپرده دستِ حیدر، پرچم اسلام -دینت- را

به خود تبریک اگر گفتی برای خلقت انسان
خدایا، صرف حیدر کن تمام آفرینت را

لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

نفس و داماد و پسر عم خود پیغمبری
فاتح بدر و حنینی و امیر خیبری
رازقی و غالبی و قاهری و صفدری
میری و سرلشکری و یک تنه یک لشکری

مظهر العجائب

به چه جلوه‌آورمت مگر، که تو مُظهِری و تو مُستَتر
که پر از تو عالم معتمر، که تهی ز درک تو سر به سر

سخنی بگو به ملاحتی، چه بلاغتی! چه فصاحتی
چه بگویم از تو مداحتی، که ندارد از تو کسی خبر

عرش اعلی

سری ندیدم در این حوالی که خاک پای علی نباشد
که خاکِ چسبیده بر عبایش، دگر جدای علی نباشد

قسم به مالک قسم به قنبر “ولی” فقط حیدر است حیدر
موالیِ هیچکس نباشم گرش ولای علی نباشد

الیوم اکملتُ لکُم

گشت نازل برپیمبر پیک رحمت درغدیر
داشت برپیغمبر رحمت بشارت درغدیر

وحی آمد بر نبی«الیوم اکملتُ لکُم»
روز تکمیل رسالت روز وحدت درغدیر

امین‌الله

نمی‌گردد زمین و آسمانی جز به قربانش
که روزی شب نخواهد شد مگر با میلِ چشمانش

کسی که زخمی از تیغِ دو ابروی علی باشد
نه هرگز نوشدارویی نخواهد کرد درمانش

هو اللّطیفُ الخَبیر

هو اللّطیفُ الخَبیر ، هو العلیُّ الکَبیر
هو السّمیعُ البَصیر ، هو الولیُّ القَدیر

قسم به اسماء ذات، قسم به جمع صفات
که از ازل تا ابد ، علی ست تنها امیر

دکمه بازگشت به بالا