شعر اعياد و مناسبت ها

مرا ببخش

 

مرا ببخش که تو مهربان و رحمانی

نگفته های دلم را تو خوب می دانی

دوباره بغض گرفته گلوی من را کاش

شود به لطف نگاه تو دیده بارانی

ماه خدا

 

هر که دارد سر سودای خدا بسم الله

هر که دارد غم مهمانی ما بسم الله

 

میزبانان سحر منتظر مهمانند

هر که خواهد سحر اهل بکا بسم الله

 

شمیم خوش ماه یار

حس می کنم شمیم خوش ماه یار را

آهنگ ربّنای لب نوبهار را

کم کم صدای آه سحر می رسد به گوش

آهی که زنده کرده دل بی قرار را

دنیای پر فریب

 

 دنیای پر فریب مراکور کرده است

این فرع از اصول مرا دور کرده است

شیطان برای اینکه جدا باشم از خدا

دورم بساط عیش و طرب جور کرده است

دل گرفتار

نور تو گر نبود مسلمان نمی شدم

بر سفره ی کریم تو مهمان نمی شدم

لطف محمدی تو بر من مقام داد

ورنه ز نسل حضرت سلمان نمی شدم

معتکف غار حراء

شکر ایزد که پی زلف پریشان شده ام

در شب بعثت تان حوریه باران شده ام

تا که از محضر عرفانی حق بازایی

پای این کوه حراء سر به گریبان شده ام

قله های کوه نور

می رسید از قله های کوه نور

از بلندای تشرف در حضور

فرش استقبال راهش می شدند

هر چه جن و هر چه انس و هر چه حور

تازه تر از نفس

انس اگر حكم براند به سخن حاجت نيست

ديده گر بوسه بلد شد به دهن حاجت نيست

اين كه گويند من و او به يكي پيرهنيم

عين حق است وليكن به بدن حاجت نيست

بخوان به نام خدایت

برای واژه به واژه وضو گرفتم باز

نزول سوره ی باران دوباره شد آغاز

 

چه می شود ز تو گفتن , چه می توانخواندن

برای کشف تو باید به چلّه ها ماندن

انعکاس

درکوه انعکاس خودت را شنیده ای

تا دشت ها هوای دلت را دویده ای

در آن شب سیاه نگفتی که از کدام

وادی سبد سبدگلِ مهتاب چیده ای ؟

نور حقیقت

شبی که نور حقیقت دمید و دیده شدی

 دوباره بعد چهل سال آفریدهشدی

 زمین به بود تو بالید واعتبار گرفت

 تو اعتبار وجودی که برگزیدهشدی

مبنای عشق

وقتی کنار اسم خودت لا گذاشتی

قبلش هزار مرتبه الاّ گذاشتی

هر چیز را به غیر خودت نفی کردی و

خود را یکی نمودی و تنها گذاشتی

دکمه بازگشت به بالا