بعد تو میون شعله ها و دود
گُلای خیمه شدن یاس کبود
میدونی بابا من از چی دلخورم
ما بودیم, حرمله بود, عمو نبود
بعد تو میون شعله ها و دود
گُلای خیمه شدن یاس کبود
میدونی بابا من از چی دلخورم
ما بودیم, حرمله بود, عمو نبود
دردِ غروب گریهی ما را بلند کرد
این گریه آهِ طشتِ طلا را بلند کرد
در خوابِ ناز بودم و من را صدا نزد
در بینِ خواب بودم و پا را بلند کرد
یا بدون من نرو دیگر سفر
یا که بعد از این مرا با خود ببر
چند وقتی میشود از حال من
ای پدر دیگر نمیگیری خبر
در راه مانده ایم , ولی روبراه نَه
داریم سنگ و خاک ولی سرپناه نَه
در روز مشکل است ببینم شب آمدی؟
یعنی که چشم مانده برایم نگاه نَه
رسیده موج موهایت به دست خسته ی ساحل
به دنبال تو می گشتم تمام این چهل منزل
به تو حق می دهم با سر به سوی دخترت آیی
که یک عاشق شبیه تو ندیدم شاه دریادل
کاری از دست کسی بر نمیاد
من خودم اینارو بیرون میکنم
نوه ی فاطمه ام خوب بلدم
من با گریه شامو ویرون میکنم
همه جا از غبار آکندست
همه جا بوى خاک پیچیده
همه جا از سکوت شد لب ریز
دخترى روى خاک خوابیده
نبودی تا ببینی غصه هامو
دلم میگه شدم سرباره عمه
نمیشه گفت یه حرفایی رو بابا
فقط باید بگم بیچاره عمه
حرف ما دختر و پدر امشب
بیشتر روضه های مکشوفه ست
زخم من یادگاری شام و
زخم تو یادگاری کوفه ست
چون نهادی که بی گزاره شده
گوش تو بی دلیل پاره شده
آخرین راه که شده ست فرار
اول راه٬ راهِ چاره شده
سرت به دامن این شاهزاده افتاده
به دست پیر خرابات باده افتاده
کنون که نوبت من شد پدر, دو دستانم
کنار راس تو بی استفاده افتاده
بابا شکست حرمت من, در سه سالگی
از حد گذشت غربت من, در سه سالگی
پیری من برای همه آشکار شد
دیدی خمید قامت من در سه سالگی؟