کم نیست گدا اگر کرم بسیار است
تا هست عطای دلبرم بسیار است
از سفره ی با برکت دستان کریم
هر قدر به خورجین ببرم بسیار است
کم نیست گدا اگر کرم بسیار است
تا هست عطای دلبرم بسیار است
از سفره ی با برکت دستان کریم
هر قدر به خورجین ببرم بسیار است
اربعین تو رسیده است وز راه آمده است
خواهرت با قد خم گشته و آه آمده است
زینب از وادی شام آمده چشمت روشن
از کجا تا به کجا آمده ؟ چشمت روشن
زدست خالی ام ای عشق مستحق تر نیست
ودستگیر از تو کسی که دیگر نیست
نوشتهاند به بالای خیمه گاه شما
کسیکه عشق نداند بصیر این در نیست
از جان خود اگرچه گذشتم به راحتی
دل کنده ام ولی زتنت با چه زحمتی
میخواستم به پات سرم را فدا کنم
اما به خواهر تو ندادند مهلتی
رهم پیرهنکه ماند برایم بدن نداشت
هم پیکرتو روی زمین پیرهن نداشت
ای بی کفنبرادرم ای بوریا نشین
این چادرملیاقت خلعت شدن نداشت؟
یک اربعینگذشته و زینب رسیده است
بالایتربتی که خودش آرمیده است
یا ایهاالغریب سلام ای برادرم
ای یوسفیکه گرگ تنت را دریده است
پرچمسیاه هیئت ما را بیاورید
زنجیر های بزمِ عزا را بیاورید
حال و هوای شعر به کلی عوض شده است
از نو ردیف و وزن هجا را بیاوید
از تماس تازیانه هر تنی آزرده بود
صحنه را عباس اگر می دید بی شک مرده بود
تا غروبِ روز عاشورا خدا خود شاهد است
عمه ی سادات را کوچک کسی نشمرده بود
دراین سفر ببین که به پای اراده ام
بالو پری که داشتم از دست داده ام
ازبوی دود چادر آتش گرفته ام
بسیارروشن است که پروانه زاده ام
بعدیک اربعین رسید از راه
غمبه قلبی صبور می آید
قتلگهرا دوباره می بیند
آنکهاز راه دور می آید