شعر محرم و صفر

ای زمینِ کربلا

دست بر خاکت زدم جانِ مرا آتش زدی
با غمت لبهایِ خندانِ مرا آتش زدی

ای زمینِ کربلا..آرام تر من زینبم…
با همین حسّ ات تو دستانِ مرا آتش زدی

قید دنیا را بزن

آفتاب روز ها و ماه شب شو با حسین

فارغ از عجب و ریا کبر و غضب شو با حسین

کربلایی!مفت‌خود را دست این و آن نده

دستچین مادرش شو منتخب شو با حسین

چِشمه ی زمزم

ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم
در چَشم ها دو چِشمه ی زمزم گذاشتیم

قطعاً دعای فاطمه پشت و پناه ماست
وقتی دم حسینیه پرچم گذاشتیم

میان این همه مخلوق برگزیده شدم
برای گریه به داغ تو آفریده شدم

اگرچه وصل نصیبم نشد، همین کافیست
یکی دو بار حوالی یار دیده شدم

باران رحمت

در چشم ها باران رحمت را نگیر از ما
این سجده های روی تربت را نگیر از ما

هر چند ما کفران نعمت کرده ایم اما
این سفره ی پر خیر و برکت را نگیر از ما

برگرد

مائیم و شهری که هوایم را ندارد
من نه هوایِ بچه‌هایم را ندارد

نامرد دیدم باز مردی کردم آقا
با این دو کودک کوچه گردی کردم آقا

یا سید الاحرار

یا سید الاحرار از احرار کن مارا
سردار بی سر از کرم سرشار کن مارا

گرچه ریا بد نیست پای روضه ها اما
از نوکران خالص دربار کن مارا

سیر الی الله

شادی برای مردم و ماتم برای ما
خنده برای خلق ولی غم برای ما

خرج تو کرده ایم خدا کرد خرج ما
چه خیرها که داشت دودرهم برای ما

پایِ کارِ محرّمش هستیم

نامِ تو قولِ صادقِ انجیل
یدِ موسی؛ در بریدن نیل

صبر ایّوب در مسیر بلا
در دلِ شعله ها بهشتِ خلیل

دلم کباب شد میان روضه

ببین که با اهالی زمین چه می‌کند حسین
زمین نه، با تمام عالمین چه می‌کند حسین

غمش کنار می‌زند هرآنچه هست فاصله
دوباره با محرّمش ببین چه می‌کند حسین

ملامتم نکن

قبول دارم در کربلا صواب نکردم
ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم

 همه توان خودش را گذاشت حرمله اما
خدا گواه به سمت علی شتاب نکردم

یابن زهرا(س)

حالِ دلِ ما زیرِ پرچم رو به راه است
عمریست گرچه رویمان آقا سیاه است
تغییر ده احوالِ ما را یابن زهرا..
اوضاعِ این نوکر فقط گیرِ نگاه است

دکمه بازگشت به بالا