شعر شهادت اهل بيت (ع)

بستر شهادت

(زبانحال زینب کبری سلام‌الله علیها)

دختراتو به‌ رفتنت‌ مُجاب‌کرد
همون‌طبیبی‌که‌توروجواب‌کرد
بشکنه‌ دست‌ نحس‌ اِبن‌ملجم
که دنیارو؛رو سرِ ماخراب‌کرد

خون دل

تب گرفته تمام جسم مرا
همه جا را سیاه میبینم
کاش زهرا عیادتم بکند
او بیاید برای تسکینم

بستر شهادت

چرا امشب به بستر جان نداری
ندارم هیچ باور… جان نداری
سَرَت برشانه‌ات می‌اُفتد ای وای
بمیرم مثلِ مادر جان نداری

شب تار

به گردِ بسترِ تو دادِ بیداد
نشسته دخترِ تو دادِ بیداد
چه سازم با دلِ خود وای ای وای
چه سازم با سرِ تو دادِ بیداد

معنی ایمان

شکسته فرق کسی که نوای توحید است
شکسته فرق کسی که تمام امید است
شکسته فرق کسی که جمال خورشید است
شکسته فرق کسی که برون فروغ جاوید است

ولی الله

کیست الله؟ بیا از ولی الله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس

پاسخی می دهدت بی حد و اندازه، فقط
به رکوعی برس و پرسش کوتاه بپرس

قرآن بی علی

دیگر رسید لحظه ی فردای بی علی
پوچیم و هیچ ما پس از این ، (ما)ی بی علی

ای کاسه های شیرِ به صف ننگ بر شما
گَر از علی کنید تمنای بی علی

هم‌سنگر

ندیده در وفا مانند او؛ پیغمبری دیگر
پیمبر هم ندیده مثل این زن همسری دیگر

از آن آغاز، پای هم‌رکابش «یا علی» گفته‌ست
ندارد مصطفی مانند او هم‌سنگری دیگر

خدیجه

زنی فراتر از ادراک و برتر از اوهام
که جلوه کرده در او شأن زن به معنی تام
زنی چنان که خدا هم به او رسانده سلام
که بوده است مسلمان جلوتر از اسلام
کسی به درک مقامش نمی رسد هرگز
به درک معنی نامش نمی رسد هرگز

حامی

شروع میکنم این بار هم به نام خدا
گذشته از خودش این زن به احترام خدا
رسانده حضرت احمد بر او سلام خدا
شده است ثروت او حامی کلام خدا

سوز جگر

اولین بیت شد این مصرع بسم الله است
قلم از آنچه در افکار من است آگاه است
پُر مضمونم و بیت الغزلی در راه است
صحبت از حضرت خورشید، سخن از ماه است

پرچم اسلام

سلام از طرف حیّ ذوالجلال خدیجه
به عصمت و شرف و عفت و کمال خدیجه

بگو به دخت فلان و فلان که گفت پیمبر
برای من نشود هیچ کس مثال خدیجه

دکمه بازگشت به بالا