شعر شهادت اهل بيت (ع)

اشکِ من

اشکِ من خیراتیِ روزِ مبادا می‌شود
کاسه‌های شیر، روزی نان و خرما می‌شود

بینِ این شهری که امروز از غمت ماتم‌سراست
در عزایم؛ روزگاری جشن، برپا می‌شود

باز کن چشم ترت

باز کن چشم ترت را که تنم میلرزد
حرف رفتن نزنی که بدنم میلرزد
لب اگر باز کنم من، سخنم میلرزد
رحم کن، پای تو دارد حسنم میلرزد

تشنه منم

تشنه منم حضرت دریا علی
پست منم عالی و اعلا علی
مست منم ساقی دلها علی
ذکر هر آنکس که بود با علی

خونی شده بال و پرت

خونی شده بال و پرت ای همسر زهرا
فرق تو شکسته ست شبیه پر زهرا

تشبیه عجیبی ست مراعات قریبی ست
سجاده ی خونی تو و بستر زهرا

صراط المستقیم

حکم کرد آخر کسی بین مسلمان ها و او
تیغ آمد فرق قائل شد میان ما و او

ما که نزدیکیم و دوریم از علی تکلیف چیست؟
این طریق شیعه بودن را بگو تعریف چیست؟

آمدم جبران کنم

آمدم دیرآمدم اما به هر حال آمدم
دل شکسته دل پریش و بی پر و بال آمدم

آمدم جبران کنم اما نمیدانم چطور
بس گنهکارم خدا آشفته احوال آمدم

بغض یتیم

بغض یتیم های عرب در گلو شکست
جان پر کشید خون به قدح شد سبو شکست

با چه حساب و قاعده ای تیغ آمده است
کز پشت سر زدند سر از روبرو شکست

دریای خون

ناگهان دریای خون محراب و منبر را گرفت
جوی خون سرچشمه ساقی کوثر را گرفت

تیغ آن ملعون به یک ضربت دو جا آمد فرود
هم علی جان داد هم جان پیمبر را گرفت

عاشقان با هم اند

کوفه اینجا نشسته در گذرش
رو به شب می رود چرا سحرش

کوچه در کوچه زود می پیچد
در دهن ها مصیبت خبرش

دلِ دختر تَرَک خورد

همین که تیغ بَر سر بر جبین خورد
میانِ خانه‌اش زینب زمین خورد

نه تیغ اینقدر‌ها زوری ندارد
غلط گفتم که میخی آتشین خورد

علی جانم

به احترام مناجات نیمه شبهایش
خدا گذشت ز ما شیعیان رسوایش

علی اجازه نداد آبروی ما برود !
چه دین ها که ندارد گدا به مولایش..

دخترم ! گریه نکن

از هم لخته‌ى خون روى سرت مى‌بینم
من بمیرم ! چقَدَر روى شما آشفته ست

تَرک روىِ سرت خوب نشد ! من چه کنم؟
از چه رو این همه گیسوى شما آشفته ست؟

دکمه بازگشت به بالا