شعر شهادت اهل بيت (ع)

امّ ابیها

چنان که قصد میسازند از الفاظ ، معنا را
خدا از آفرینش قصد کرده ، خلقِ زهرا را

چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟!
خدایا! فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را

مادر

در خودش پیچید و جسمِ لاغرش را جمع کرد
شکل زینب شد زِ بس بال و پرش را جمع کرد
گرچه زحمت داشت اما با همین دست خودش
این سه ماهه لاله های بسترش را جمع کرد

خانه وحی

اینجا ، در این خانه قنوت آغاز می شد
مرغ دعا آرام در پرواز می شد

همسایه ها هم فیض خود را می گرفتند
وقتی نماز فاطمه آغاز می شد

مظلوم علی

تنها نمی ماند علی وقتی که زهرا هست
پهلوی او‌ هم‌ بشکند – زخمی است ، اما هست

سرباز مولا می شود وقتی علی تنهاست
زهراست حیدر ، ای جماعت ! مرتضی زهراست

زهرای من

نفسم در نمیاد گریه کنم
دوس دارم داد بزنم نمیتونم
فاطمه پاشو بهم بگو آخه
چجوری بعد تو زنده بمونم

فاطمه جلوه ی باقی ازل تا ابد است
آی مردم! بخدای احد! او هم احد است

قامت سرو خودش را به علی داد و خمید..
راز زیبایی دریا به همین جزر و مد است

یا زهرا

از خجالت تا ابد پیشانی حیدر تر است
مرگ، بعد از تو برای مرد تو شیرین تر است

رفتی ای ام ابیهای نبی اما بدان
مرتضی هم مثل زینب بعد از این بی مادر است

وای‌مادرم

افتاده آتش در حرم ، وای‌مادرم وای‌مادرم
سوزد درِ بیت‌الکرم ، وای‌مادرم وای‌مادرم

تنها نه دربِ خانه سوخت ، شمع و گل و پروانه سوخت
مثلِ دلِ غم‌پرورم ، وای‌مادرم وای‌مادرم

زهرای من

ای که خیال رفتن ازاین خانه داری
بعد تو زینب می نماید خانه داری

نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست
بعد تو من می مانم و دل بی قراری

ام ابیها

حمله بعد از قَتل پیغمبر نباشد بهتر است
سوختن را دَر اگر از بَر نباشد بهتر است

در میان شعله آهن می شود مثل مُذاب
پس اگر مسمار رویِ دَر نباشد بهتر است

وای مادر

کار زار بین کوچه کار ما را زار کرد
حال گل را زار کرد و کوچه را گلزار کرد

دیده شیر خدا را دور دید و شیر شد
آن که روز مادرم را همچو شام تار کرد

عجل وفاتی

با گریه شب هامو سحر میکنم
با غصه هام یه جوری سر میکنم
برو بخواب اگه حالم بد بشه
فضه و اسما رو خبر میکنم

دکمه بازگشت به بالا