اشعار شهادت حضرت رقیه س

صورت من

زبری صورت من و دستان عمّه ام

تقصیرِ کوچه های یهودیِ شام بود

شکرِ خدا هوای مرا داشت خواهرت

در چشم ها عجیب نگاهِ حرام بود

هق هق بی رمق

تشنگی شعله شد و چشمترش را سوزاند

هق هق بی رمقش دور وبرش را سوزاند

 دست در دست پدر دخترهمسایه رسید

ریخت نانی به زمین وجگرش را سوزاند

مهریه ی مادرت

به راه خویش نمی شد ادامه دادپدر

به ضربه ای به رخم, انحراف می خوردم

هرآنچه بر سر زهرا رسید ارثم شد

میان این همه, سیلی اضاف می خوردم

میان معرکه آتش گرفت گسیویم

میان معرکه آتش گرفت گیسویم

نشست دست پلیدی به روی مینویم

از آن شبی که ز ناقه فتادم, ای بابا

رمق نمانده در این دست و پا و پهلویم

گوشه ی خرابه

نیمه شب گوشه ی خرابه کسی , داشت با شاپرک سخن می گفت

دختری داشت دردودل می کرد , زیرلب نم نمک سخن می گفت

باسرانگشت خاکی أش آرام , شانه می زدبه موی بابایش

از سفر.گم شدن.بیابان.خار , ازهمه تک به تک سخن می گفت

ای وای بر اسیری

ایوای بر اسیری کز یاد رفته باشد

در دام مانده باشد, صیّاد رفته باشد

بابا بیا که مُردم از دختران شامی

از خنده های کوفی از خیزران شامی

لکنت دخترانه شیرین است

از سفرآمدی و روشن شد

چشمهاییکه تارتر شده اند 

از سفرآمدی به جمعی  که

همگی دستبر کمر شده اند 

از ضرب دست زجر

جان را به آسمان نگاهت سپرده ام

امشب که دست در شب گیسوت برده ام

کمتر ز نقشهای کبود تنم نبود

این زخمها که بر لب و رویت شمرده ام

آهسته شِکوه می کنم و دور از همه

امروز هم گذشت و غذایی نخورده ام

از چشمهای حلقه ی زنجیر جاری است

خونی که می چکد ز وجود فشرده ام

از ضرب دست زجر تنم درد می کند

آنقدر زد مرا که گمان کرد مرده ام

از خارهای سرخ بیابان امان برید

این پای پر آبله زخم خورده ام

حسن لطفی

 

 

محله های یهودی

میان کوچه به زحمت به عمه اش می گفت

چقدر بوی غذا بین شام پیچیده

کمی مواظب من باش بین نامَحرم

چه حرف ها که در این ازدحام پیچیده

بی بهانه زدن

اینجا بهانه ها خودشان جور می شوند

کافی ست زیر لب پدرت را صدا کنی

کافی ست یک دو بار بگویی گرسنه ام

یا ناله ای به خاطر زنجیر پا کنی

عدو شده سبب خیر

اگرچه زخمی و خاموش و سر جدا آورد

تو را برای من از عرش نی خدا آورد

تو را به روی طبق, روی دست های بلند

برای گرمی این بزم بی نوا آورد

زنده هستم به امیدی که بیایی بابا

زنده هستم به امیدی که بیایی بابا

باز هم مرغ دلم گشته هوایی بابا

ذکر هر روز و شبم گشته کجایی بابا

شام یا کوفه و یا کرب و بلایی بابا

 

دکمه بازگشت به بالا