بردیا محمدی

سینه ی پُر غم

سخت سنگین شده این سینه ی پُر غم..،چه کنم
آه !با این همه اندوه دمادم چه کنم

شمع از بابت پروانه خیالش تخت است…
من دلسوخته بی مونس و همدم چه کنم

امواج طوفانی

امواج طوفانی به جان ساحل افتاد
“ای رود جاری”،سمت این دریا نیایی
نامه نوشتم که بیا..،امن است کوفه!
ای کاش دستم می شکست آقا..،نیایی

نیا کوفه نیا کوفه

با شعله های جان‌گداز فتنه و نیرنگ
سوزانده در این کوچه ها بالِ مرا کوفه
نامه نوشتم..،بشکند دست سفیر تو
کج کن مسیرت را نیا کوفه نیا کوفه

یا مسلم ابن عقیل

با شعله های جان‌گداز فتنه و نیرنگ
سوزانده در این کوچه ها بالِ مرا کوفه
نامه نوشتم..،بشکند دست سفیر تو
کج کن مسیرت را نیا کوفه نیا کوفه

کریمه اهل بیت

دلم می خواست حدِّ فاصِلَ اش را کم کند با قم
کشیدم شاهراهی از دل سجّاده ام تا قم

چه وقتی بی اراده چشم من باریده الّا شب؟!
چه جایی بی اراده چشم من باریده الّا قم!؟

یا صادق آل محمد

آسمان در سجده افتاد است پیش پای تو
عرش آرام است زیر سایه ی طوبای تو
بادها را مسخ کرده عطر جان افزای تو
ماه،فانوسی برای شب نشینی های تو

زخم تیر معصیت

زخم تیر معصیت روی پر و بالِ من است
هر پَری روی زمین دیدی، بدان مال من است

دستِ من از دامنت وقتی رها شد..،گُم شدم
این همه سردرگُمی آثارِ اِهمال من است

به تو پناه آوردم

نشسته ام که دلم را به غم دچار کنم
برای دیده شدن آنقَدَر هوار کنم!
خدا،خدا نکنم پس بگو چکار کنم
ز دست معصیتم سمت تو فرار کنم

حسن جانم

به نام خدای کرم‌ها؛حسن
نوشته به روی دل ما حسن
چنان عشق را کرده معنا حسن
که مائیم مجنون و لیلا حسن

حسن جانم

پیاله را نفسِ شربتِ طهور شکست
نماز آینه ها را هبوط نور شکست
سکوت نیمه ی شب را طنین شور شکست
در ازدحام،پر و بال های حور شکست

یا مهدی

شبیه برف که درگیرِ آفتاب شده
دلم ز شدّتِ هُرمِ فراق آب شده

«میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست»…
گناه کاریِ من،بین ما حجاب شده

جانم حسین

روی بوم عشق نقشی از محبت می کشند
عاشقانی که به پای یار زحمت می کشند

جای درمان،درد بی درمان تقاضا می کنند
غالباً عُشّاق اینگونه ریاضت می کشند

دکمه بازگشت به بالا