شعر مذهبی

درد هجران

بیا و درد هجران محبّان را مداوا کن
نگاهی از کرم بر چشم‌های خستهء ما کن

تمام آفرینش بی‌تو باشد جسم بی‌جانی
بیا با یک نظر بر خلق، اعجاز مسیحا کن

اسیر درد و غم

ما را اسیر درد و غم خویشتن مکن

تنبیه مان به فاصله انداختن مکن

من آمدم به خیمه تو تا ببینمت

حال مرا چو حال اویس قرن مکن

تاج حیات ما

پایان عمر ماست پایانِ نوکری
تاج حیات ماست عنوانِ نوکری

در روز رستخیز بر جمله عاشقان
میزان آبروست میزان نوکری

ای شــاه

ُُآقــا گـــدای دسـت بـر دامــان نمـی‌خـواهـی؟
ای شــاه آیـا رعـیـت و دربــان نمـی‌خـواهـی؟

ای دافــع شـــر و بـــلا اعــجــــاز کــن دیـگــر
جـانـم به قـربـانـت بــلاگـردان نمـی‌خـواهـی؟

بیا اباصالح

به بزم ماتم جدّت ، بیا اباصالح
شده محرّم جدّت ، بیا اباصالح

شعار صبح ظهور تو یالثارات است
به زیر پرچم جدّت ، بیا اباصالح

یا ایهالرسول

از وهم و خیال خام خود خرسندی؟
پابر دم شیر می نهی می خندی؟
ای صاحب نشریه ی شارلی ابدو
با دست خودت گور خودت را کندی

حضرتِ باران

سلام ‌حضرتِ باران اجازه می خواهم
اگر اجازه دهی شعرِ تازه می خواهم

برای جَلد شدن آب و دانه لازم‌ نیست
برایِ عشق سرودن بهانه لازم نیست

ذوالجناح آمد

ذوالجناح آمد ولی با خود سوارش را نداشت
بی قرار بی قرار آمد ،قرارش را نداشت

سالها پا در رکاب حضرت خورشید بود
بر رکاب اما سوار کهنه کارش را نداشت

دل شکسته ی

یا این دل شکسته ی ما را صبور کن
یا لا أقل به خاطر زینب ظهور کن

دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من!
این جاده های شب زده را غرق نور کن

منتقمِ خونِ پدر

عاقبت این شبِ تاریک سحر خواهد شد
به رُخِ حضرتِ خورشید نظر خواهد شد

می رسد نوبتِ آن روز که با وعده ی حق
پسری منتقمِ خونِ پدر خواهد شد

ای ماه

بگردم در کجا دنبالت ای ماه؟
چه وقت آیم به استقبالت ای ماه؟

هزار و یکصد و اَندی است مانده
جهان در امر اِستهلالت ای ماه

جاده محبوب

بر سر جاده محبوب تمنا بگذار
پشت درهای کرم دست تقاضا بگذار

آنکه سجاده نشین است به جایی نرسد
دل به دریا بزن و پای به صحرا بگذار

دکمه بازگشت به بالا