حماسه فکر می کنم به ذوالفقار می رسم
من از شکوه چشم تو به اقتدار می رسم
به با نگاه کشتنت، به مرده زنده کردنت
به فلسفه، به معجزه ، به اختیار می رسم
حماسه فکر می کنم به ذوالفقار می رسم
من از شکوه چشم تو به اقتدار می رسم
به با نگاه کشتنت، به مرده زنده کردنت
به فلسفه، به معجزه ، به اختیار می رسم
تو کجا بغض کجا ما که نمردیم هنوز
ای سفر کرده بیا ، ما که نمردیم هنوز
ما بمیریم ، نبینیم ، تو غربت بکشی
ای عزیز دل ما ، ما که نمردیم هنوز
توان واژه کجا و بیان حالاتش
دل از تمام جهان برده با مناجاتش
به غیر عشق ندیدند در عباراتش
خدا به دیدن خود رفته در ملاقاتش
سلام عشق، علیک السلام هم دارد
کسی که شد حسنی احترام هم دارد
اگر قلم بزنی ، صد کتاب خواهد شد
فضائلی که به لطفش غلام هم دارد
زائر اگرچه خوب اگرچه بد رسیده
خیر تو به زوار ، بیش از حد رسیده
به ماه و خورشیدی که دائم می درخشند
یک پرتو از انوار این گنبد رسیده
اقتدار از شکوه او جاری
عظمت از ابهتش لبریز
می شود در برابر حلمش
اقیانوس ، قطره ای ناچیز
سر به روی نیزه رفت و تن نداشت
جسم درهم زیر و رو کردن نداشت
بد سلیقه بودن غارتگر است
ورنه کهنه پیرهن بردن نداشت
من پیر شدم عمه خمید آخر عمری
در کنج خرابه چه کشید آخر عمری
جا داشت بمیریم که بانوی وقارت
همراه سر و نیزه دوید آخر عمری
یادی بکن از ما به دعا خیر ببینی
با بی سرو پا راه بیا خیر ببینی
ای کاش طبیبانه بیایی به سراغم
محتاج ترینم به دوا خیر ببینی
می آورم به روی لبم السلام را
آغاز می کنم سخنم با امام را
ما عاقبت به خیری مان در پناه توست
از ما مگیر این کرم مستدام را
از دل و از نگاه افتادیم
بی کس و بی پناه افتادیم
دل به غیر تو داده بودیم و
با همین اشتباه افتادیم
ما نمک پرورده ها مدیون احسان توایم
حال ما خوب است شبهایی که مهمان تو ایم
بوی رحمت می رسد از سفره های ماه عشق
ما به امید عطای تو سر خوان تو ایم