اشعار مناجات با امام حسین ع

فقیرم نوشتید, من راضیم

فقیرم نوشتید, من راضیم
به این شب به شب در زدن راضیم

دل من شکسته ست چیزى بگو
بوالله حتى به ” لن” راضیم

نوشتن از غم تو ذکر این قلم شده است

نوشتن از غم تو ذکر این قلم شده است
چقدر فکر من این روزها حرم شده است
پیاده , رو به حرم… کاش روزیم بشود
تمام دلخوشیم کوله پشتیم شده است

همیشه جور مرا لطف یک شناس کشیده

همیشه جور مرا لطف یک شناس کشیده
مرا دوباره به سوی تو بوی یاس کشیده

اگر چه عامیم اما گریستن به تو آقا
مرا به جمع فقیرانه ی خواص کشیده

کاسه ی صبر من از گریه گهی پُر می شود

کاسه ی صبر من از گریه گهی پُر می شود

اشک روی قاب عکس کربلا دُر می شود

گریه ی پاک عزای تو مراهم پاک کرد

اب الوده به دریا می رسد کُر می شود

هزار شکر که از خونِ دل وضویی هست

هزار شکر که از خونِ دل وضویی هست
لباس مشکی ما هست , آبرویی هست

بیا حسین بگو تا که ما به سر بزنیم
میان شاه و گدا , راه گفت و گویی هست

لطف کن این قطره را تا رود و دریا هم ببر

لطف کن این قطره را تا رود و دریا هم ببر
ابرهای رحمت ات را سمت صحرا هم ببر

سوی کنعان بوی پیراهن خبر را میبرد
یک خبر از جانب خود به زلیخا هم ببر

میخواستم که یک شب جمعه به سرزنان

میخواستم برای تو باشم ولی نشد

کنج حرم گدای تو باشم ولی نشد

میخواستم که یک شب جمعه به سرزنان

مهمان کربلای تو باشم ولی نشد

از لحظه ای که با علمت آشنا شدم

از لحظه ای که با علمت آشنا شدم
احیا شدم, نفس زدم از خاک پا شدم
پاشید نفْسِ بی هنرم, خاکِ پا شدم
گفتم حسین , فاطمه دید و دعا شدم
در بین روضه هم نفسِ انبیا شدم
پرچم گرفت دست مرا مبتلا

چه خوب شدکه دلم را برای خود کردی

چه خوب شدکه دلم را برای خود کردی

 مرا  تو  ساکن  بزم عزای خود کردی 

دو دست خالی من راگرفتی از لطفت 

و پای ثابت در روضه های خود کردی

بین روضه هرکه از نام شما دم میزند

بین روضه هرکه از نام شما دم میزند
روی دست حضرت عیسی بن مریم میزند

نه فقط شیعه , همه ادیان عزادار تواند
بر سر و بر سینه از داغ تو عالم میزند

ذوب در کرب و بلا را که بلا کافی نیست

ذوب در کرب و بلا را که بلا کافی نیست

حال بیمار تو را درد و دوا کافی نیست

آنقدر تشنه ی وصلم که در این کاسه اگر

هر قدر باده بریزی به خدا کافی نیست

کاش می شد بیشتر از این تو را یاری کنند

کاش می شد بیشتر از این تو را یاری کنند

مردم ایران برایت بیشتر کاری کنند

کاشکی در روضه ها می شد به جای اشک ها

چشمه هایی از طلا از چشم ها جاری کنند

دکمه بازگشت به بالا