یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود
یا رب خدای درد ز کاشانه می رود
پیچیده بین چــادر خاکی مادرش
بر دستها , غریبه ای از خانه میرود
یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود
یا رب خدای درد ز کاشانه می رود
پیچیده بین چــادر خاکی مادرش
بر دستها , غریبه ای از خانه میرود
این بار بی مقدمه از سر شروع کرد
این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد
بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد
همینکه پیکرت افتاد خواهرت افتاد
تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی
هزار مرتبه زینب, برابرت افتاد
بر نیزه تکیه دادی تنها تر از همیشه
با چهره خماری زیبا تر از همیشه
بذر ترانه بارید از ابر خطبه هایش
اما زمین دلها صحرا تر از همیشه
چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم
نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم
زیر پامال کبود سم مرکب ها, نه
به روی دست ملائک بدنت را دیدم
پیش نگاهم که ز زین پیکرت افتاد
گوشه ی گودال ز پا مادرت افتاد
شمر نشست تا که روی سینه ی تو با
خنجر کندی به جان حنجرت افتاد
بدیدم جان زهرا را که از جور ستم بی جان
فتاده بر زمین اما همانند قمر تابان
میان گودی مقتل صدای حمد او آید
چه زیبا حالتی داردبه زیر خنجر بران
با ضربه شکستند سر و پشتت را
با زور گسستند زهم مشتت را
گفتم به تو انگشتری ات تنگ شده!
دیدی که بریده اند انگشتت را
سید علی رکن الدین
میخواست زخم کهنه مداوا شود نشد
صاحب عزای روضه ی بابا شود نشد
میخواست کوچه ای که پر از خشت و سنگ بود
راهی برای رفتن زهرا شود نشد
انگار جسم خسته ات آقا! وطن نداشت
در اوج بود و شوق به باز آمدن نداشت
جانم فدای آن تن زخمی بی رمق
آن تن که در میان بیابان کفن نداشت
مانده ام توی کار این دنیا که چرا حرفهات بی اثر است ؟!
توی این آسمان تنهایی چه کسی از شما غریب تر است ؟!
مثل بابات حیدر کرار حرفهایت به گوش کوفه نرفت
ول کن این قوم بی وفا را چون گوش این مردم از قدیم , کر است
بدیدم جان زهرا را که از جور ستم بی جان
فتاده بر زمین اما همانند قمر تابان
میان گودی مقتل صدای حمد او آید
چه زیبا حالتی دارد به زیر خنجر عریان
فرشید یارمحمدی