شعر جدید

سه ساله کربلا

وقت عبور حس خطر داشتن بد است
در ازدحام درد کمر داشتن بد است

یکجور میزنند مرا پای نیزه ات..
انگار بین شام پدر داشتن بد است

قاسم ابن مجتبی(ع)

هر چه بر ما می رسد یا از کریمان می رسد
یا که از ذرّیه و از نسلِ ایشان می رسد

بی کرامت روی قولِ دیگران دلخوش نکن
با کرم بر هر گره..امدادِ آسان می رسد

جانم حسین

خورد در عالم ذر تا نظر ما به حسین
سجده کردیم که شد گرم سر ما به حسین

فاطمه دست کشیدست به چشم تر ما
گره خوردست اگر چشم تر ما به حسین

جانِ ما ناقابل است

مادر! ز آقا و مولای جهان رخصت بگیر
لطف کن از بهرِ این دو نوجوان رخصت بگیر

ما دو تا را پر بده در آسمانِ کربلا..
بهرِ پرواز از میانِ آشیان رخصت بگیر

از کجا شِکوه کنم ؟

در میانِ کودکانم ای پدر زخمی ترین..
خوب می دانی منم بی بال و پر زخمی ترین

از کجا شِکوه کنم ؟از ناقه های بی جهاز؟
هر دو پایم را ببین ای همسفر..زخمی ترین

ای وای

می زنی؟..قدری تامّل کن ببین افتاده ام؟
زجر…بدجوری در این صحرا کمین افتاده ام

ضربه ای با پا زدی و سینه ام تنگ آمده..
یک نظر کن بی حیا ..آخر زمین افتاده ام

یا بنت الحسین(ع)

می زنی؟..قدری تامّل کن ببین افتاده ام؟
زجر…بدجوری در این صحرا کمین افتاده ام

ضربه ای با پا زدی و سینه ام تنگ آمده..
یک نظر کن بی حیا ..آخر زمین افتاده ام

یا رقیه(س)

دارم به لب ثنای شما تا که جان بود
مدح شما کنم به خدا تا توان بود
ای منتهای آرزوی عارفان شما
رسمت بپاست تا که بپا این جهان بود

دختر دردانه

به کویر لب خشک تو ترک افتاده

روی آیینه ی چشمان تو لک افتاده

با ملاک چه حسابی سر تو سنجیدند

که به پیشانی تو سنگ محک افتاده

چه معراجی

دلم میخواست معراجت ببینم
چه معراجی عجب رنگین کمانی

نرو دیگر! تو رفتی سنگ خوردم
بیا قولی بده دیگر بمانی

شبیه مادر

این صحنه‌ها را پیش از این یکبار دیدم
من هر چه می‌بینم به خواب انگار دیدم

شکر خدا اکنون درون تشت هستی
بر روی نی بودی تو را هر بار دیدم

دخترت سنگ ترحم خورده

بعد تو لحظه به لحظه مردم
مردم و باز کتک می خوردم
مشت ها بود که سمتم آمد
ضرب پا بود که سمتم آمد

دکمه بازگشت به بالا