برگرد که حالمان شده نامطلوب
از دست٬ زمان رفت و زمین شد آشوب
با دستِ سکوت٬ بسته شد پنجره ها
در حسرت دیدار تو هر جمعه غروب!
مرضیه عاطفی سمنان
برگرد که حالمان شده نامطلوب
از دست٬ زمان رفت و زمین شد آشوب
با دستِ سکوت٬ بسته شد پنجره ها
در حسرت دیدار تو هر جمعه غروب!
مرضیه عاطفی سمنان
پشت سرِتو با سرِتو می آیم
با سارق انگـشـترِ تو می آیم
آنقدر به من سیلی و شلاق زدند
انـگار شدم مـادر تو می آیم
ای غزل صبر و استواری و ایثار
شیرزنِ کـربلا …. وصـیِّ علـمدار
روی سرت سایه یِ کـتاب الهی
زیر قـدمهای توست گـنبدِ دَوّار
در جمع سپاهت آمدیم و رفتیم
گفتیم , که یاری بلدیم و رفتیم
گفتی که “اَناالغَریب,هَل مِن ناصِر ؟!”
ما نیز , فقط سینه زدیم و رفتیم
رضا قاسمی
عالمی گریان صبح و شام تو
جان من قربان صبح و شام تو
من کویرم تشنه ی یک قطره از
بارش باران صبح و شام تو
دلگیرم از تمامی دنیا شتاب کن
مجنونم و به خاطر لیلا شتاب کن
وقتش رسیده صبح طلوعت فرا رسد
پایان بده بر این شب یلدا شتاب کن
ای صید پر کنده پرت را پس گرفتم
همسنگر من سنگرت را پس گرفتم
خیلی برای پرچمت سختی کشیدم
تا بیرق آبآورت را پس گرفتم
از بس گناهِ روز, مرا خار میکند
شب دورم از نگاهِ تو ای یار میکند
چشمِ بخواب رفته و آلودهٔ مرا
کِی در سحر, صدای تو بیدار میکند
از بس مسیر آمدنت را مرور کرد
قلبم گلایه از من و چشمی صبور کرد
سینه به سینه نقل شده جمعه می رسی
باید چقدر صبر برای ظهور کرد
خواستم جانم زره باشد برایت… دیر شد
حلقههای زخم از پا تا سرت زنجیر شد
منعکس شد رنگ خونت در غروب آفتاب
قلب مجروح تو هم خورشید این تصویر شد
زلف تو روی نیزه به دستان باد بود
دور و بر عقیله حرامی زیاد بود
آتش گرفت پیش نگاه تو خیمه ها
شعله به شعله چشم تو شرح معاد بود
وسط روز گرفتار شبم باور کن
بازهم شعله کشیده غضبم باور کن
اولین بار شلوغی گذر را دیدم
چه شلوغی بدی!در عجبم باور کن