شعر شهادت اهل بیت

میخ و زخم سینه

می خواهم از مدینه خداحافظی کنم
از میخ و زخم سینه خداحافظی کنم

از مردم مدینه از این شهر خسته ام
از روزگار و مردمشان چشم بسته ام

قد کمانی ام

یاسم ولی به چشم همه ارغوانی ام
سروم ولی به چشم همه قد کمانی ام

امروز قاتلم به ملاقاتم آمده
تا شهر را خبر کند از نیمه جانی ام

اشک شمع

چون اشک شمع ، غمزده و بی صدا شدی
در پیش روم آینه ، آئینه ها شدی

از خانهٔ دو چشمِ علی بهر رفتنت
با اشکهای جاری من هم صدا شدی

فاطمیه

در میان خلق با او بوده هم‌سر فاطمه
از ازل ساقی علی بوده ست، کوثر فاطمه

نام زهرا می درخشد در میان اهل بیت
سیزده معصوم ما دُرّند، گوهر فاطمه

چه کنم

کاش لبخندِ تو یکروز به ما برگردد
باز از نانِ تو این سفره معطر گردد

می‌شود پیشِ خودت گریه کنم آهسته؟
می‌کنم دِق اگر این درد مکرر گردد

زهرای من

حالی که داری حال دوران پیمبر نیست
از تو چه پنهان حال ما هم از تو بهتر نیست

ای لیله القدری که عمرت لیله القدر است
انگار زنده ماندنت دیگر مقدر نیست

حضرت مادر

کیست زهرا؟ روشنای آب‌ها
مرد مردان در دل مرداب‌ها

عشق چون آتشفشان در سینه‌اش
مهربانی‌، جلوه‌ی آیینه‌اش

تو خودت دارالشفایی

ابرها بر سقفِ ما بارانِ نم‌نم ریختند
در میان آشیانم یک جهان غم ریختند

خانه‌ام را سیل دارد می‌برد کاری بکن
در نگاه بچه‌هایم آب زمزم ریختند

الهی دست مغیره بشکنه

شب به شب داری شکسته تر می شی
بد جوری داره دلم شور می زنه
چشمای بی رمقت به من میگه
آخرین روزای با هم بودنه

یا زهرا(س)

فاش شد بر عاشقان از “ذکرکم فی الذاکرین”
حمد دارد ذکر اسماء تو حمد الشاکرین

بردن نام تو حتی با وضو هم مشکل است
آری آری فرق دارد اسم تو با سایرین

شفیع محشر

دختر است و کوثر است و همسر است و مادر است
فاطمه ، ریحانه ، مرضیه ، شفیع محشر است

دستهایش در دعا خالی نمی‌ماند ولی
از ردِ دستی رخ این یاس چون نیلوفر است

محبتِ زهرا(س)

شکر که سرمایه ام محبتِ زهراست
روضه اگر آمدم به دعوتِ زهراست
صاحب هر پرچم است و بانی مجلس
هر کجا حسینیه شد هیات زهراست

دکمه بازگشت به بالا