گره افتاده به کارم چه کنم نیمه ی شب
خسته و زار و نزارم چه کنم نیمه ی شب
خواب بودم که ز ناقه به زمین پرت شدم
رفته از درد، قرارم چه کنم نیمه ی شب
گره افتاده به کارم چه کنم نیمه ی شب
خسته و زار و نزارم چه کنم نیمه ی شب
خواب بودم که ز ناقه به زمین پرت شدم
رفته از درد، قرارم چه کنم نیمه ی شب
کم آورده به پای تاول پایم سفر حتی
نباید جان به تن می ماند تا ماه صفر حتی
منی که دائما بودم در آغوش پر از مهرت
ندارم از تو و احوال تو دیگر خبر حتی
دخترم خونه ی نو مبارکه
نمی گم حال دل خرابمو
عمه داره میره اما می دونه
تو گلستون میکنی خرابه رو
یکِ لباسِ پاره بر این قامتِ رعنا بد است
نامرتّب بودنم در محضرِ بابا بد است
عمّه جان ! کو شانه ای بر گیسویم شانه زنم
موپریشانی برایِ دختری زیبا بد است
شکسته اند مرا زیر دست و پا عمه
اگر شکسته تو را میزنم صدا عمه
عمو به جای پدر آمد و شما هم نیز
به جای مادر مظلومه ام بیا عمه
بیا از جام لبم عسل بگیر
خاک رو موهامو لااقل بگیر
سرمو نذار بمونه رو زمین
بشین اینجا بابا رو بغل بگیر
نوشتم روی خاکا ( آب … بابا )
یادم اومد که بابا تشنه جون داد
همون بابایی که از زیر نیزه
برای دختراشم سر تکون داد
لب های او جز ناله آوایی ندارد
دیگر برایش خنده معنایی ندارد
اکنون که اینجا آمدی باید بگوید
جز این خرابه دخترت جایی ندارد
هرچند بی تودیدم , دوران پیریم را
ازیاد بردماما , باتو اسیریم را
چشمی که خون گرفته مژگان خاکی اشرا
واکن که سیربینی,سیمای پیریم را
بعد از تو دشمن غارت اهل حرم کرد
قبل از همه حمله بگوش خواهرم کرد
اخنس نگاهی سوی چشمان ترم کرد
با پشت دستش تا که زد پلکم ورم کرد
تو میان طشت جاخوش کرده ای بابا – ولی
من برای دیدنت بالا و پایین می پرم
من تقلا کردن ام بی فایده ست پاشو ببین
حال دیگر گشته ام مانند زهرا مادرم
نانجیبی که مرا در این هیاهو میبرد
دختر گیسو سفیدت را به هر سو میبرد
دختری که بیشتر باشد شبیه فاطمه
ارث از مادربزرگش درد پهلو میبرد