شعر اربعین

خیلی برایت ای برادر گریه کردم

خیلی برایت ای برادر گریه کردم
با هر حسینم وایِ مادر, گریه کردم

خیلی صبوری کردم اشکم در نیاید
از تو که پنهان نیست, آخر گریه کردم

می خواستم اشک مرا هرگز نبینی
در خلوتم بر عون و جعفر گریه کردم

هر جا که خوردم تازیانه گریه کردی
هر جا که خوردی سنگ, خواهر, گریه کردم

در بینِ صحرا باد از هر سو می آمد
از نیزه که افتاد اصغر, گریه کردم

در کوفه خیلی ناسزا گفتند بر ما
هر جا که آمد نامِ حیدر گریه کردم

پیرِزنی که چنگ بر موی تو می زد
هر وقت آمد سمت معجر گریه کردم

تو روی نی بودی و من بالای نیزه
با زخم های مانده بر سر گریه کردم

هر دفعه که از نیزه افتادی, برایت
با خنده های شمر کافر گریه کردم

دروازه ی ساعات, آهم شعله ور شد
بر غیرتِ ساقیِ لشگر گریه کردم

یادت می آید با تو یک لحظه نباشم؟
خولی تو را که برد, مضطر گریه کردم

یادم نرفته لحظه ای که شمر آمد
با بوسه ی خنجر به حنجر, گریه کردم

حالا پس از یک اربعین پیشِ تو هستم
در راهِ وصلت صد برابر گریه کردم

رضاباقریان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫2 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا