انگونه ای که عطر زشیشه فرار کرد
عاشق فرار از همه عالم به یار کرد
دل را نفوذ چشم خمارت شکار کرد
در بهت و حیرتم که نگاهت چه کار کرد..!
شعر مدح امیرالمومنین
سر داده اند پای علی سر شناس ها
چشمان اوست معدن گوهرشناس ها
شاگرد ” ضربه علیٍ یومُ خندق” اند
شمشیر می زنند اگر سرشناس ها
به حیرتم چه بگویم احد و یا که صمد
به آنکه هست به معنی لم یلد یولد
کسی که مرغ خیالات هم به او نرسد
چه دست و پا بزند مدعی به دست خرد
خدا در آینه اش آنقدر علی را دید
که بر خود از همه نزدیک تر علی را دید
نبی سپرد زمین را به او و هرچه که رفت…
…به سمت عرش خدا، بیشتر علی را دید
علی که گفت دلم از عذاب در آمد
سلول های تنم در جواب در آمد
نه اینکه می زده ام نه! فقط علی گفتم
ببین وجود مرا که به تاب درآمد
کیست این معنی اشراق ازل
کیست این لطف خدا عزوجل
کیست این صوم و صلوه و صلوات
کیست این حی علی خیر العمل
دستی که نبی گرفته بر بالا دست
یک عمر به او سپرده دل حالا دست
تنها نه ابوتراب ، میدانم او
دارد به طلوع مهر و بر دریا دست
دلم مشغول او بود و سرم را مشغله میداد
به دورش گشته ایم هروقت اذن هروله میداد
مُعَطَّل که نمیماند کسی بر درب این خانه
به او تا رو زدیم روزیِّ ما با حوصله میداد
تویی که ساغر چشمت رقیب می طلبد
سرودن از نفست عطر سیب می طلبد
مسیح آمده از تو صلیب می طلبد
بده سبو بده باده عجیب می طلبد
ای حبیبِ مجیب تر ز پدر
رحمتِ مهربان تر از مادر
ما گدای تو ایم از اول
ما گدای تو ایم تا آخر
در غدیر آمد نِدا، قُل یا نَبی
لا اَمیــرَ المُومِنین إلّا عَلی
عرشیان گویند با صوت جَلی
لا اَمــــیرَ المُـومِــنیــن إلّا عَلی
منّتِ یک عمر پای تو گدایی می کِشم
نامِ زیبای تو را با دلربایی می کِشم
یا امیرالمؤمنین بدجور وابسته شدم
گوشه ای افتاده ام من بینوایی می کِشم