به کورهراهم و چشمان سر به راه ندارم
چراغ راه، در این جادهی سیاه ندارم
ببین خراب شده هر پلی که پشت سرم بود !
پناه آخر من شو؛ پناهگاه ندارم
به کورهراهم و چشمان سر به راه ندارم
چراغ راه، در این جادهی سیاه ندارم
ببین خراب شده هر پلی که پشت سرم بود !
پناه آخر من شو؛ پناهگاه ندارم
روزه دارانِ خدا،ماهِ خدا آمده است
سفره ی دل بتکانید صفا آمده است
بعد یک سال خُماری شده هنگامِ ادب
صد بشارت که سحرهای دعا آمده است
گناهکار رسیدم، مَرا که می بخشد؟
دوباره آیِنه ام را جَلا، که می بخشد؟
کَریم روی خود از سائِلش نَگرداند
بجُز کریم مَگر بَر گِدا که می بخشد؟
شب ها که گرمِ اشک و مناجات می شویم
قَدری شبیهِ مادرِ سادات می شویم
از نورِ فاطمه به سحر فیض می بَریم
تا مُعتکف به کُنجِ خرابات می شویم
آنانکه وقت مرگ دم از آبرو زدند
هفته به هفته پیش تو با گریه رو زدند
از شوق اینکه باز کنی در به رویشان
هر در که داشت عطر تورا کو به کو زدند
نفس به سینه مبدل به آه خواهد شد
بدون تو همه عمرم تباه خواهد شد
فدای آن رمضانی که با تو می آید
و با حضور تو شامش پگاه خواهد شد
به پای درد و دل بنده چاه کم آورد
مقابل جگر من که آه کم آورد
به پیش هیچ کسی کج نگشت گردن من
ولی مقابل این بارگاه کم آورد
یک قطره اشک شرم مرا “یم” حساب کرد
کوثر حساب کرد, و زمزم حساب کرد
آه یکى گرفت, به پاى همه نوشت
ما باهم آمدیم که با هم حساب کرد
در سینه ام آهی ز غم آکنده باشد
این بنده از خوابِ گران شرمنده باشد
دارد به آخر می رسد این ماهِ رحمت
چشمم به دستانِ تو که بخشنده باشد
توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم
هرکار میکنم که نلغزم نمیشود
در حفظ توبه عزم مصمم نمیشود
باید که سیل نفس مرا شستشودهد
تطهیر من به بارش نم نم نمیشود
دلم ز کوثر رحمت پیاله میخواهد
جلا ز حضرت جل جلاله میخواهد
بدون سوز درون دم مزن ز عشق خدا
که عاشقی دل همرنگ لاله میخواهد