علیرضا خاکساری

شکستند …

ای وای از آن دمی که آیینه ها شکستند

وقتی دل شما را در کربلا شکستند

وقتی که بیعت خود تنها برای درهم

یک عده کوفیان آدم نما شکستند

هُو میکنند مرا

هُو میکنند مرا که زمین خورده ام حسین

با من بگو که آبرویت برده ام حسین ؟؟؟؟

سوگند به موی مادرمان فاطمه – نشد

شرمنده ام که آب نیاورده ام حسین

به عزت و شرف لا اله الا الله

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد

عزیز فاطمه از اسب بر زمین افتاد

قسم به اشهد ان لا اله الا الله

همین که خورد زمین مادرش رسید از راه

حسین غریب مادر

یک جای سالم در بدن دیگر نداری

جایی برای بوسه بر پیکر نداری

با گوش هایم میشنیدم من که گفتند

یابن علی سر را بذاری بر نداری

این نیزه ها

این نیزه های در بدنت میکشدمرا

این لخته خون دردهنت میکشد مرا

ای سروناز منچقدر قطعه قطعه ای

این پاره پ ا رهپ ا ره تنت میکشد مرا

صدای گریه اش

صدای گریه اش بند آمده فکری به حالش کن
اگر دادی به بابایش دهند دیگر حلالش کن

چیزی نمانده است …

چیزی نمانده است , سبکبال تان کنند
چیزی نمانده است,که بد حال تان کنند

علی شش ماهه

صدای گریه اش بند آمده فکری به حالش کن
اگر دادی به بابایش دهند دیگر حلالش کن

لجبازی

یا سواره می رسید بال و پرم را می گرفت
یا پیاده می رسید دور و برم را می گرفت

پاره شده …

نیزه خوردی و تمامی تنت پاره شده
صبرکن,تابرسم من,بدنت پاره شده

قوم وخویش!

او صدا میزد ولی سقا خجالت میکشید
از نگاه زینب کبری خجالت میکشید

پسرانم فدای تو

جانبازی یادشان ندهی گریه میکنم
اذن جهادشان ندهی گریه میکنم

دکمه بازگشت به بالا