روزی بدون گریه ی من سر نمیشود
چشمی شبیه چشم ترم ، تر نمیشود
من تشنه ی محبتم و زر نخواستم
من را ببین ، ببین همه چی زر نمیشود
روزی بدون گریه ی من سر نمیشود
چشمی شبیه چشم ترم ، تر نمیشود
من تشنه ی محبتم و زر نخواستم
من را ببین ، ببین همه چی زر نمیشود
عالیه ی عرش معلاستی
آینه ی عصمت زهراستی
فاطمه ی دوم مولاستی
خادمه ی زینب کبراستی
دخترعمو! عقد من و تو آسمانی ست
روی زمین جایی برای ما دوتا نیست
قلب من و جسم تو خیلی شکل هم شد
روی دوتایش از شکستِ غصه جا نیست
یکجا تمامِ جام بلا را که سر کشید
وقتِ هجوم ، یکتنه جورِ سپر کشید
تقصیرِ جابه جاییِ چند استخوان اوست
هفتاد و پنج روز نفس، مختصر کشید
نفس بکش ، نفس من ! نفس نفس نزنی
اگر چه سخت نفس میکشی به فکر منی
هنوز فاطمه ی سابقی برای علی
ز پا در آمدی اما هنوز خوش سخنی
بخدا بده برا یه پهلوون
حرف خونش افتاده سر زبون
این علی ، علیِ سابق نمیشه
داره میمیره زنش جوون جوون
کسی که گریه کن تو شده مسلمان است
که دوست داشتن تو دلیل ایمان است
دلم گرفته که امروز سیر گریه کنم
به جان ابر که حرفش همیشه باران است
مرا که بنجل اجناس بین بازارم
همین بس است که گردیده ای خریدارم
همیشه خواست معشوق ، زور عاشق هاست
خودِ تو خواسته ای که به تو گرفتارم
دنیا مرا اذیت اگر بی شمار کرد
کشتیِ شاه آمد و ما را سوار کرد
او عهده دار مردم بی دست و پا شده
باید به سیدالشهدا افتخار کرد
والا ترین بانوی دنیا بعد زهرا
با تو شود تکرار زهرا بعد زهرا
ای صاحب کرببلا بعدِ برادر
ای صاحب عرش معلیٰ بعد زهرا
کسی که گریه کن تو شده مسلمان است
که دوست داشتن تو دلیل ایمان است
دلم گرفته که امروز سیر گریه کنم
به جان ابر که حرفش همیشه باران است
اینبار بر دامان گل خاری نیفتاد
بر صورت آیینه زنگاری نیفتاد
غم دید ، غصه خورد ، ناله کرد اما
این فاطمه کارش به مسماری نیفتاد