شعر مصائب اسارت كوفه

سالار زینب

این چه وضعی ست که در این سر و صورت باشد
این سر سوخته مملو جراحت باشد

روضه ی صورت تو دامنه اش بس باز است
راهب دیر پی ذکر مصیبت باشد
از تنور آمده ای یا ز سر شاخ درخت ؟
هر چه کردند به این رأس جنایت باشد

لبت از سنگ ترک خورده و یا چوب زدن ؟
این لب پاره گرفتار چه ضربت باشد ؟

لب و دندان تو مجروحِ عبیدالله است
لب و دندان تو زخمی ز جسارت باشد

گونه های تو چرا جای کبودی دارد
این هم انگار که سوغات تلاوت باشد

دِیر من آمدی و مسجد مردم نروی
ای مسلمانِ تو عالم ! چه حکایت باشد؟

مریم و آسیه و هاجر و حوا دارند
میرسانند زنی را که روایت باشد

هودج فاطمه امشب به کلیسا آمد
این پریشانی از آداب زیارت باشد

دخترت کاش نبیند سر تو اینگونه
دختران عاطفه دارند حواست باشد

من سرت ریخته ام مشک و گلاب اما حیف
دستِ فرزندِ زنا ، ظرف نجاست باشد

برو ای سر به سلامت ! برو ای سر به سفر !
هر کجا میروی ای سر به سلامت باشد

علیرضا وفایی خیال

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا