هستی محرابی

غیرت شیعه

بیا ای گل بیا بی تو زمین سرد و زمان خسته
بهاران است و لیک آمد خزان در باغ نو رسته
بیا در غیرت شیعه که این آیین نمیگنجد
تمام مسجد و محراب و درهای حرم بسته

مجذوب علي اكبر

جلوه ی سیمای احمد گر که در تمثالِ اوست
یعنی اینکه مثلِ جدش هر دو عالم مالِ اوست

در سحر گاهان خدا داده گلی بر احمدش
عالمی مجذوبِ حسنِ نقشِ خط و خالِ اوست

بابِ حاجات

ای امامی که بابِ حاجاتی
“ای که سر تا به پا کراماتی”
“تو که پاکی و مثلِ بارانی”
کی سزاوارِ این جنایاتی

یا صاحب الزمان

باز غمی در دلِ من جا گرفت
بس که سراغِ گلِ زهرا گرفت

منتظرِ روی توأم ماهِ نو
مُردم از این هجرتِ جانکاهِ تو

کوثرِ عشق

نامِ زهرا که کوثرِ عشق است
همسرِ او دلاورِ عشق است
مجتبی از سلاله ی باران
به حسینش که آخرِ عشق است

نورِ چشمِ مصطفی

میوه ی جانِ رسالت نورِ چشمِ مصطفی
بانوی حوری سرشت و باغِ رضوانِ خدا

حاصلِ یک اربعین زهد و ریاضت فاطمه
سیبِ بستانِ بهشت و نورِ جنّت فاطمه

بی بی جان

خانمی که ادبِ نفس ز داور دارد
بی سبب نیست دمِ زمزم و کوثر دارد

او که اصل و نسَبش پاک چو دریا باشد
گوهری هست که با اصل برابر دارد

یا ام البنین(س)

مادرِ عباسم و عشقم حسینِ فاطمه است
خوش به حالم نامِ من امّ البنینِ خادمه است

قطره ای بودم ولیکن وصلِ دریا گشته ام
زوجه ی شاه و کنیزِ بیتِ زهرا (ع) گشته ام

یا ام البنین

بس که عشق آکنده در جانِ تو یا ام البنین
عقل یکسر گشته حیرانِ تو یا ام البنین

دامنت گر مهدِ عشقِ حضرتِ مَه می شود.
چونکه دریاییست دامانِ تو یا ام البنین

همنشینِ غربتِ بابا

رفته ای مادر ببین تنها شدم با رفتنت
همنشینِ غربتِ بابا شدم با رفتنت

هیچ میدانی که بعد از تو چه آمد بر سرم؟
سوختم خاکسترِ غمها شدم با رفتنت

عدل و عدالت

در حقیقت معنیِ دین جلوه ی ایمان علی ست
بعدِ توحید و نبوٌت بهترین برهان علی ست

آن همای آفرینش مایه ی فخرِ جهان
آخرین تفسیرِ دین، از منظرِ قرآن علی ست

عشق

عالم همه یک نقطه ای از نونِ حسین است
عشق است چنین جاذبه در خونِ حسین است

زیباییِ احساسِ من این است که جانم
آن عاشقِ‌ دیوانه وُ مفتونِ حسین است

دکمه بازگشت به بالا