دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست
اصلا برای آمدنش بی قرار نیست
گیرم رسید روز وصالش چه فایده؟
وقتی که دل، به شوق وصالش دچار نیست
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست
اصلا برای آمدنش بی قرار نیست
گیرم رسید روز وصالش چه فایده؟
وقتی که دل، به شوق وصالش دچار نیست
بی سر و سامانم ای محبوب، سامانم بده
تو سر و سامان به این حال پریشانم بده
دائما هجران چرا؟ از وصل هم چیزی بگو
درد دادی خب بیا این بار درمانم بده
تا “یا حسین” ذکر شریف شفاعت است
نامی به غیر نام تو بُردن حماقت است
هرگز به سینه ام نزدی دست رد حسین
آخر چه کس شبیهِ تو اهل رفاقت است!؟
من ضرر کردم و تو معتمد بازاری
بار ما را نخریدند…تو برمیداری؟!
مثل طفلی که زمین خورده دویدم سویت
آمدم گریه کنم، حوصله ام را داری؟
انگور گریه کرد برایت شراب شد
گلبرگ گریه کرد ز داغت گلاب شد
خاک سیه به شوق لبت آفتاب شد
خورشید زیر پای غلامت تراب شد
منم که شعله کشد هرم آفتاب از من
گلم, که مانده پس از کربلا گلاب از من
غریب صفحه ی تاریخ ام کلثومم
که قول صبر گرفته ابو تراب از من
ظاهرا از ریا ابا دارم
باطنا ادعا…. ادا… دارم
کفر من هست حُبِ دیده شدن
شرم از روی انزوا دارم
ز غم رها شده ام از به غم دچار شدن
مرا به هوش بیاور در این خمار شدن
ببند پای مرا هرکجا که میخواهی
گریز نیست مرا پای تو شکار شدن
مرا که بنجل اجناس بین بازارم
همین بس است که گردیده ای خریدارم
همیشه خواست معشوق ، زور عاشق هاست
خودِ تو خواسته ای که به تو گرفتارم
دلی که در همه حالت تو را صدا کرده
به حتم حضرت زهرا بر او دعا کرده
دلی که مهر شما را نداشت در دنیا
نمازِ واجب خود را دگر قضا کرده
خسته ام لیلای من! دیگر مرا مجنون نکن
آخر عمری مرا از خانه ات بیرون نکن
پیرم اما با همین پیری به دردت می خورم
نوکر خود را بخر ارباب، چند و چون نکن
نمی خواهد مرا آن یار که دنیاست خواهانش
همان که کشته ما را ماجرای وصل و هجرانش
از آن روزی که فهمیدیم..،صحرا خیمهگاهِ توست
همیشه غبطه میخوردیم بر ریگ بیابانش