شعر مرثیه

غم عشق

قلب ما از تو غم عشق تقاضا دارد
چشم ما نیز فقط گریه تمنا دارد

قدر بال مگسی گوهر اشک غم تو
قیمتی بیشتر از گوهر دریا دارد

بابِ نجات

تا صبحِ قیامت برسد بانگِ قیامی
چون خونِ خدا ریخته و خونِ امامی

ثارَاللَهی و منتقمت کیست؟ یدالله..
تو بابِ نجاتِ همه ای ، رحمت عامی

بسم رب الفاطمه

بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را
از گلوی بغض هایم باز کردم گریه را
مثل یک مادر که فرزندش زدستش می رود
اقتدا کردم به او ابراز کردم گریه را

ماه عزا

منتظر مانده ام از راه محرم برسد
نه فقط من به همه عالم و آدم برسد

فاطمه بر سر من منت اگر بگذارد
نصب پرچم به حسینه به من هم برسد

رزق عزا

باز هم رزق عزا را برسان ای‌مادر
شد محرم غم ما را برسان ای‌مادر

قابلیت بده، بر چشم گناه‌آلوده
اشک بر خون‌خدا را برسان ای‌مادر

ماه روضه

چگونه شکر بگویم که زنده ماندم من
به ماه روضه تو خویش را رساندم من

چگونه شکر بگویم اجل امانم داد
که باز چشم تر من به بیرقت افتاد

یا حسین

غم کیمیاست پس به همه غم نمی دهند
بی امتحان که چشمه ی زمزم نمی دهند

باید سکوت کرد و نشست و نگاه کرد
این خاندان به سائل خود کم نمی دهند

فقط حسین

با رخصت از خدای تعالی!فقط حسین
ما گم نمیشویم هَدَینا فقط حسین

سر خم نمیکنیم به هر قبله دروغ
دل را نمیدهیم به هرجا!فقط حسین

جنت الحسین(ع)

از چشم‌ گریه مانَد و از گریه عزتش
از جام باده مانَد و از باده لذتش

فرمود امام صادق ما روضه جنت است
دنیا جهنم است برو سمت جنتش

دور از تو آشوبه

هر روز من دور از تو آشوبه
هر روزِ من بی تو پر از درده
کاری بکن که پای لرزونم
به سمت خونه ی تو برگرده

مولای من

محرمی که نباشی در آن محرم نیست
بدون تو ضربان زمین منظم نیست

چقدر ساده گرفتیم بی تو بودن را
هزار سال بدون تو زندگی…کم نیست

سلام بر حسین(ع)

ای سر ، سر بریده ی بر نیزه ها سوار
خورشید گونه برده سران را به یک مدار

از خون تو به سر زده تا عرش هر چه هست
حتی خدا به داغ تو گردیده سوگوار

دکمه بازگشت به بالا