شعر مناجات با خدا

الهی العفو

ابرم و نشد که بارونی باشم
عبدِ صالحی که میخونی باشم
دستم از سفره شعبون خالیه
نشد آماده ی مهمونی باشم

یا ارحم الراحمین

برای دردهایم روز و شب فکر دوا کردم
برای جرعه ای از جام فیض تو دعا کردم

تو گفتی رَتِّلِ اَلْقُرْآنَ تَرْتِیلاً ، به روی چشم
رسیدم تا به اُدْعُونِی تورا از جان صدا کردم

الهی العفو

گذشت کن که بسی اشتباه آوردم
دلی شکسته به شوق نکاه آوردم

عذاب بدتر از این کم محلی ام بکنی
مرا ببخش که بار گناه آوردم

یا غیاث المستغیثین

بنده ی بی چشم و رو را بنده‌پرور خواسته
آمده ماه اجابت کردن هر خواسته

آی صاحب‌خانه!مهمان آمده..،ردش نکن
حاجتش را سائل‌ات تنها از این در..،خواسته

الهی العفو

تشنه ام! آب در این مشک ندارم چه کنم
آمدم گریه کنم اشک ندارم چه کنم

طبل رسوایی من را سر بازار زدند
آبروریزی من را همه جا، جار زدند

یا ستارالعیوب

اگرچه سائل از اینجا بی ادّعا نگذشت
کریم، لحظه ای از خواهش گدا نگذشت

به رغم اینهمه گردن کِشیدنم یکبار
ز حرمتِ منِ بی آبرو خدا نگذشت

صدام کردی که باز، بی تاب باشم
تا با تو باز توی یک قاب باشم
تو گفتی که خوبه اینجایی اما
توو مهمونیت بده که خواب باشم

ماه صیام

حالا که مهمان تو در ماه صیامم
بر تشنه کام کربلا اول سلامم
مانند طفلی که زبان تازه گشوده است
با اشک روضه وا شود بر توبه کامم

بی پناهم

ازهمه خسته شدم، خستگی ام را در کن
مضطرم، لطف کن و فکر مَنِ مضطر کن

بی پناهم به جز این خانه پناهم ندهند
من پناهنده شدم بر تو مرا در بر کن

دست خالی آمده ام

از رجب دست خالی آمده ام
من گدایم که کاهلی کردم
طفل پر رویی ام لب چشمه
زده ام آب را گلی کردم

یا کریم

باز هم با رحمتی مشهود بخشیدی مرا
تا که یک «العفو» گفتم زود بخشیدی مرا

اشکهایم راهیِ دریای غفران تو شد
غرق کردی بنده را در جود…بخشیدی مرا

یا رب

بیدارم و اما دل بیدار ندارم
در توشه به جز این دل بیمار ندارم

گفتی که بیا توبه کن و بنده ی من باش
صد حیف که من گوش بدهکار ندارم

دکمه بازگشت به بالا