شهر را تا خبر لطف کریمان برداشت
همه ی میکده را دیده ی گریان برداشت
گریه کردیم و خدا بر سر ما دست کشید
باری از شانه هر عبد پریشان برداشت
شهر را تا خبر لطف کریمان برداشت
همه ی میکده را دیده ی گریان برداشت
گریه کردیم و خدا بر سر ما دست کشید
باری از شانه هر عبد پریشان برداشت
بکش خط به روی گناه گنهکار
نظر کن به روی سیاه گنهکار
به آه پشیمان، به آه گنهکار
به شرمی که دارد نگاه گنهکار
کوله باری پر از جفا دارم
دست خالی، سر و صدا دارم
راستش با تو نیستم رو راست
ناز من را نکش، ادا دارم
شب جمعه که شود جرم و خطا می بخشند
دست خالی نرو با شوق بیا می بخشند
این کریمان همه احوال مرا می پرسند
این کریمان همه عصیان مرا می بخشند
اشکِ مناجات سحر را می خرد زهرا
گریهکُن خونین جگر را می خرد زهرا
وقتی شریکات “شمع” باشد،سود خواهی بُرد
پروانه ی بی بال و پر را می خرد زهرا
حالم به حال عبد مُکَدَّر نمی خورد
وضعم به وضع بنده ی مضطر نمی خورد
نفرین به من که اشک دُرُستی نریختم
این گریه ها به درد من آخر نمی خورد
…جُون آمد کنارِ اربابش
رخصتش را گرفت اما نه
التماسش نمود او فرمود
زحمتت دادهایم حالا نه…
بعدِ آن شبها که با امید غفران آمدم…
بار دیگر محضرت العفو گویان امدم
فکر کردی چون گنهکارم نمی ایم دگر؟؟
نه عزیزم! با همین بار گناهان آمدم!
هرقدَر محتاج اینجا با خجالت میرسد
پابه پای این خجالت ها به عزت میرسد
کاسه ها و کوزه ها را بشکن اصلا بر سرم
دل همینکه خُرد شد باران رحمت میرسد
دو سه شب مانده فقط، فرصتمان محدود است
رحم کن گرچه گدای تو گنه آلود است
وای بر من اگر امشب نخری بارم را
آه پس من چه کنم نفس خطاکارم را؟
حقیرآمدم سربه زیر آمدم
خریدی مرا گرچه دیر آمدم
دوسه شب دگر فرصتم مانده است
که این چند روز اخیر آمدم
خداوندا! خداوندا! تو ای معبودِ سبحانم
بسویت آمدم امشب نگه کن چشمِ گریانم
اگر چه من خطا کارم، پر از زشتی ست کردارم
گرفتارم گرفتارم، پشیمانم پشیمانم