نه تنها از ولای او صیانت می کند قرآن
که بدخواهان حیدر را ملامت می کند قرآن
از آن قاری قرآنی که گشته منکر حیدر
قیامت نزد پیغمبر شکایت می کند قرآن
نه تنها از ولای او صیانت می کند قرآن
که بدخواهان حیدر را ملامت می کند قرآن
از آن قاری قرآنی که گشته منکر حیدر
قیامت نزد پیغمبر شکایت می کند قرآن
دل نمی ماند به روی دست، بادلدارها
خاصه وقتی که باشد روی لب، اصرارها
باز تحویلم گرفتند و نوشتند عاشقم
باز در آغوش یارم، تازه شد دیدارها
دوباره مطلع این شعر یا علی دارد
ردیف و قافیه ها کار با علی دارد
هزارها گره وا می شود ز کارش زود
هر آنکسی که به لب ذکر یا علی دارد
عاشق آنست که شب تا به سحر می سوزد
فارغ از گفتن اما و اگر می سوزد
بهر خالص شدنش همچو شرر می سوزد
این چنین از قِبَلِ یار جگر می سوزد
سر نَهم برآستانِ پادشاهِ بی بدل
آن ولی الله که باشد دست او اِذن اَجل
گفت تا در وا کنم دیر است، دیوارش شکافت
کعبه از شوقش سه روز او را گرفته در بغل
از آنچه خدا عزم کند ، باخبر اوست
تنظیم کننده ی قضا و قدر اوست
همسفره ی با خداست از روز نخست
در خلقت کائنات ، صاحب نظر اوست
هر چه آمد به وجود از علی آمد به وجود
آمد از آمدنش جمله ی بی حد به وجود
نور حیدر به وجود آمد و حق یاهو گفت
آمد از جلوه ی آن نور محمد به وجود
آنکه در میکده هوهو دارد
دیده اش تا به خدا سو دارد
سمت دریای نجف جو دارد
چون شراب نجفی بو دارد..
هم از می پرستان حذر میکنم
هم از باده نوشان گذر میکنم
سبو و پیاله به دستم نده
فقط با خیال تو سر میکنم
با جامِ نامِ خود دهانم را شرابآلود کن
در «عین و لام و یا» الفبای مرا محدود کن
یکدم اگر دَم مرتضی و بازدم حیدر نشد
با دستِ خود راهِ نفسهای مرا مسدود کن
از آستین چو دست دعا درمی آورد
صد جور راهکار شفا درمی آورد
بر روی منبری که علی حرف می زند
عالم به جای حرف صدا درمی آورد
به دور انداختم تا عقل دور اندیش را اینجا
گرفت از قلب من خاک نجف تشویش را اینجا
به خوشبختی شود معروف بین خلق در محشر
به بدبختی کسی که می رساند خویش را اینجا