فاطمیه

خزان شدم

طعم بهار را نچشیدم خزان شدم
یاسم ولی به رنگ گل ارغوان شدم

این روزها, قیام و رکوعم شده یکی
مثل هلال ماه, خمیدم کمان شدم

بانوی من

از بسکه سنگ خورد و شکستند ساغرم
پیش کسی گلایه خود را نمی برم

دور از حرم، دخیل دعاهای فطرسم
شاید دوا گذاشت به زخم روی پرم

زهرای من

با رفتن تو جوشن و لشکر ، چه فایده
عالم شود فدائی حیدر چه فایده

وقتی تو نیستی که نگاهت کند علی
گیرم کنم نگاه به اختر چه فایده

نور علی نور

اگر آتش به دلت هست اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری

یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری
یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری
و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب مرتب داری،
یا پریشانیِ روز و دل آتش زده هرشب داری
روز و شب تب داری

یا مظلوم

همان غمی که تو داری علی همان دارد
ولی به جانِ حُسینت که بیش از آن دارد

من آن غریب دیارم که خانه ویرانم
خوشا به حال غریبی که خانمان دارد

مادر باران.

سلام مادر باران… سلام عطر نسیم
سلام روضه ی رضوان… سلام خُلقِ عظیم
کرامتی و نشسته به دامنِ تو کریم
فرشتگان مقرٓب به خانه ی تو ندیم

حیف شد

پیر شد خانوم ِ خانه… حیف شد…
رفت با غربت شبانه…حیف شد…

دید جای دلخوشی آزار از-
فتنهٔ دوره زمانه… حیف شد…

مادر

سالیانِ سال از داغِ تو بدحالیم ما
مثل مادر مرده ها در روضه مینالیم ما

روضه را مکشوف خواندن دردِسر دارد لِذا
لفظِ “دَر” کافیست چون قائل به اجمالیم ما

حی علی خیر العمل

رو به پیری می رود هر روز نوکر بیشتر
گرد پیری می نشیند روی این سر بیشتر

همت حی علی خیر العمل کمرنگ شد
خیر در پرونده ام دارم ولی شر بیشتر

فاطمیه

دل را که هر کسی ز سر سفره رانده است
بوی طعام فاطمه اینجا کشانده است

چشمم به دست هیچ کسی نیست غیر او
دستی که طعم نان محبت چشانده است

یا زهرا

می‌داند آنکه صد گره افتاده در کارش
بی‌شک می‌ارزد ذکر «یا زهرا» به تکرارش

وقتی دلیل خلق عالم، خلقت زهراست
یعنی خدا می‌خواهد عالم را بدهکارش

مادر

نشسته ایم به دیدار صبح خانه ی تو
فدای گوشه ی لبخند مادرانه ی تو

که گفته است که تو بی نشانه ای بانو؟
ندیدم آنچه نباشد در آن نشانه ی تو

دکمه بازگشت به بالا