خود را حراج کرده ام آقا بیا بخر
من بی نواتر از همه ام , “بی نوا” بخر
چانه نمی زنم بخدا حرف , حرفِ توست
بی ارزشم اگر چه … مرا بی بها بخر
دیگر به روی دست خودم باد کرده ام
یا ورشکسته ام بکن آقا … وَ یا بخر
آتش زدم به مال خودم , رحم کن به من
من بی وفا … قبول … تو ای باوفا بخر !!!
درهم قبول کن همه ام را هر آنچه هست
دیگر نکن تو خوب و بدم را سوا … بخر
بی آبروتر از همه ام , بدترم نکن
یک گوشه مخفیانه مرا بی صدا بخر
من برده ی توام که به بازار برده هام
گر چه سیاه چهره ام … این برده را بخر
تو پادشاه های جهان را خریده ای
این بار را ضرر بکن و یک گدا بخر
با من کتیبه یا که کُتَل می شود خرید
من را برای خرجیِ بزمِ عزا بخر
یا که مرا نبر به حرم , بی حرم بکش
یا نه … مرا ببر وسطِ کربلا بخر
رضا قاسمی