شعر شهادت امام كاظم (ع)

سیاهچال

باب الحوائج هستی و عالم گدایتان

امّید نا امیدها نوشته خدایتان

 ای ملجاء همیشگی بی پناه ها

ای مستجاب لحظه به لحظه  دعایتان

میگفت مادرم که دخیل های بسته اش

وا شد به روضه ها و به این سفرههایتان!

 آقا به کاظمین تو گر ره نداده اند

پرواز کرده دل به کنار رضایتان

 بدکاره ای رسیده به آزارتان ولی

در سجده ات فتاد و شده مبتلایتان

 گویا اسیر جذبه ی روحانی ات شدند

جمع ِمحافظان ِ به زندان سرایتان

 ایآسمان نشین و امام فرشته ها

مقتلچرا نوشته سیاهچال جایتان؟

 اصلامگر سیاهچال برای شما کم است ؟

زنجیرو قل چرا زده اند دست و پایتان؟

 در زیرتازیانه ی این بی حیاترین

تقطیعمیشود نفس و ناله هایتان

با اینقواره های کفن بهر تو دلم

رفتهکنار بی کفن کربلایتان

یاسر مسافر

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا